خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

غذای جهنمیان چیست؟

_ضریع:

غذای دیگر اهل جهنم «ضریع» است که قران می فرماید:« ان لذینا...طعاما ذا غصة و عذابا الیما»(مزمل/13)

اهل جهنم وقتی غذاهای جهنم را می خورند احساس خوشحالی و سیری نمی کنند بلکه غصه دار می شوند؛ چون عذاب الیم و دردناک است.«لیس لهم طعام الا من ضریع لا یسمن و لا یغنی من جوع»(غاشیه/6-7)

غذای ضریع، نه باعث چاقی آنان می شود و نه آنان را سیر می کند؛ چون غذا نیست بلکه آتش و عذاب است.

ضریع هم مثل زقوم از هر مردار گندیده ای گندیده تر و از هر میوه و غذای تلخی تلخ تر و از هر آتشی سوزانده تر است که اهل جهنم هر مقدار ار آن بخورندئ باعث سیری آنان نمی شود؛ چون آتشی بیش نیست. و در روایت است که: «اگر قطره ای از ضریع در آبهای دنیا ریخته شود تمام حیوانان دریایی از بوی بد آن می میرند.» (بحار، ج8،ص280)

طعام ضریع از نظر مفسران و روایات

ضریع، نوعی گیاه خاردار است که برگ ندارد و اگر خشک شود سم کشنده می گردد. هیچ حیوانی این گیاه را نمیخورد.

خداوند که غذای اهل دوزخ را به این گیاه تلخ و سم دار و بدبو تشبیه کرده به خاطر خباثت این گیاه است و الا ضریعی که در جهنم است قطعا به مراتب از این گیاه بدتر و تلخ تر و بدبوتر خواهد بود؛ چنانچه پیامبر اکرم فرموده: ضریع، چیزی است در میان آتش دوزخ که خاردار است و از تلخ ترین گیاهان، تلخ تر و از مردار گندیده تر است و حرارتش نیز از حرارت آتش بیشتر است.

بعضی از راویان گفته اند که: در جهنم، دوزخیان بسیار گرسنه می شوند چنانچه از زیادی گرسنگی، آتش جهنم برایشان آسان می شود، در این هنگام، ضریع به انسان دهند که چون بخورند در گلویشان گیر کند(چون خار دار است) و فرو نرود و به همین جهت قران فرموده: «وطعاما ذا غصة» آنان به یادشان می اید که در دنیا وقتی غذا گلویشان گیر می کرد، آب می خوردند، در آنجا نیز تقاضای آب می کنند تا طعام ضریع را از گلویشان پایین ببرد. ملائکه عذاب از چشمه آنیه که چشمه جوشانی است و مانند مس گداخته است به ایشان آب دهند که وقتی نزدیک آن شوند پوست صورتشان درون آن ریزد و چون بخورند تمام امعاء و احشایشان را بسوزاند.

بعضی از دشمنان اسلام وقتی این آیه را شنیدند به مسخره گفتند: محمد ما را از این غذا می ترساند در صورتی که شتران ما آن را می خورند و سیر می شوند و چاق و چله می گردند ما نیز اگر آن را بخوریم هم سیر می شویم و هم فربه.

قران در جوابشان فرمود:

«لا یسمن و لا یغنی من جوع» طعام تلخ و تهوع آور ضریع، نه سیر می کند و نه چاق و فربه می گرداند.(تفسیر منهج،ج10،ص224و225.)

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<< 

 غسلین:    

»و لا طعام الا من غسلین لایاکله الا الخاطئون« (الحاقه/36-37)

جهنماین غذایی جز چرک و خون ندارند که آن را غیر از خطاکاران نمی خورند.

در تفسیر مجمع البیان و منهج الصادقین گفته که: »غسلین، کثافات و فضولات و چرک و خون و مدفوع جهنمیان است؛ یعنی اهل جهنم مدفوع و فضولات خودشان را خودشان می خورند.«

(تفسیر مجمع البیان و منهج، ذیل آیه مورد نظر.)

چنانچه در تاریخ است که: عده ای به نان بی احترامی می کردند و خودشان را در توالت با نان، پاک می کردند؛ سپس نان ها را در جای مخصوصی تل انبار می کردند تا اینکه این نانهای آغوشته به مدفوع به اندازه ی کوهی بالا رفت. خداوند هم به خاطر این بی حرمتی و کفران نعمت، قحطی را بر اینها مسلط کرد و چندین سال قحطی شد، تمام آذوقه اینان تمام شده، به سراغ این نانها رفتند تا اینکه همه این کوه نان را خوردند و تمام شده و همچنان قحطی بود اینها وقتی وقتی غذایی پیدا نکرده بخورند شروع کردند به خوردن خاکهای زیر این انبار نان و می گفتند: چون باران به این نانها خورده و سپس در زمین فرو رفته لذا این خاکها هم مزه نان می دهد، چندین متر هم خاکهای زیر این کوه نان آغوشته به نجاست را خوردند و از کرده خویش پشیمان شدند تا دوباره خداوند به آنان ترحم کرد.

علاوه بر این، نجاست خوردن حیوانات در دنیا هم مرسوم است مثل مرغ و خروس نجاست خوار؛ در جهنم هم که جهنمیان به صورت حیوانات هستند، پس نجاست خوردن جهنماین هیچ استبعادی ندارد.مضافا بر اینکه آنجا دار تکلیف هم نیست تا حلال و حرامی در کار باشد. آنها در دنیا که دار تکلیف و حلال و حرام بود، به وظیفه خویش عمل نکرده و جهنمی شدند در آنجا هم با آنان مثل حیوانات عمل می شود و موظف می شوند که نجاست و مدفوع خویش و حتی دیگر جهنمیان را بخورند.

پناه بر خداوند از ان روز

خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از عذاب الیم رهایی بخش.

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<< 

زقوم:

ثم انکم ایها الضالون المکذبون لاکلون من شجر من زقوم فمالئون منها البطون.(واقعه/51-53)

«گمراهان و دروغگویان و تکذیب کنندگان قیامت و جهنم از درخت زقوم می خورند تا شکمشان پر شود.»

ان شجرة الزقوم طعام الاثیم کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم.(دخان 43-46)

«از درخت زقوم مسلما غذای گنهکاران است، همانند فلز گداخته در شکمها می جوشد.»

«مُهل» به مواد سفت در حال جوش یا ته نشین های روغن در حال جوش گفته می شود که زقوم در شکم گنهکاران همانند آن جوشش و غلیان دارد.« اذلک خیر نزلا ام شجرة الزقوم انا جعلناها فتنة للظالمین انها شجرة تخرج فی اصل الجحیم طلحها کانه رووس الشیاطین فانهم لاکلون منها فملئون منها البطون»(صافات/ 62-66) آیا نعمتهای بهشتی بهتر است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟ ما آن را مایه آزمایش و درد و رنج ظالمان قرار دادیم. آن درختی است که از قعر جهنم می روید میوه آن مانند سرهای شیاطین است. آنها(مجرمان) از آن می خورند و شکمهایشان را از آن پر می کنند.

درخت زقوم آزمایشگاه ستمگران

درخت زقوم، درختی است که از قعر جهنم می روید و شاخ و برگهایش به همه طبقات جهنم می رود. میوه های آن بسیار خشن و ریز و تلخ و گندیده تر از هر مرداری است.

ابوجهل با شنیدن این آیه شروع به مسخره کرد و می گفت: هر درختی در آتش می سوزد این چه درختی است که توی آتش می روید؟

خداوند جوابش را با این آیه داد: «انا جعلناها فتنة للظالمین» ما این درخت را مورد آزمایش ستمگران قرار دادیم تا ببینیم این واقعیت را قبول می کنند که می شود درختی هم از توی آتش بروید و آتش آن درخت را نسوزاند یا نه؛ چنانچه در جهنم مار و عقرب هست که آتش جهنم آنها را نمی سوزاند. ولی ابو جهل و دیگران که این واقعیت را نپذیرفتند و شروع به مسخره کردند، از آزماتیش بیرون نیمدند و جایگاهشان جهنم و طعامشان زقوم خواهد بود.

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

چرا خداوند میوه درخت زقوم را به سرهای شیاطین تشبیه کرده؟

جوابش این است که: انسان از شیاطین تصویر بدی در ذهنش دارد بر خلاف فرشته ها که انسان از آنان تصویر خوبی دارد و چون زشت ترین و بد قیافه ترین تصویر را انسان ها از شیاطین و مخصوصا از سر آنها دارند لذا خداوند هم شکوفه و میوه درخت زقوم را به سر شیاطین تشبیه کرده.

پذیرایی از جهنمیان

عرب به آنچه که انسان برای پذیرایی از میوه ها آماده می کند و با ورود میهمان از او پذیرایی می کند«نزُل» میگوید؛ بابراین، آنچه برای میهمانان جهنم آماده شده زقوم است که جهنمیان وقتی شدیدا گرسنه می شوند، می روند پیش خازن جهنم و درخواست طعام و غذا می کنند او هم اینها را به پیش درخت زقوم می برد، آنان از شدت گرسنگی، حرارت و بدبویی و بدمزه بودن آن را فراموش می کنند و آنقدر از زقوم می خورند تا شکمشان پر می شود؛ در این هنگام احساس می کنند که شکمشان پر از آتش است و امعاء و احشای بدنشان می سوزد، از خازن جهنم درخواست آب می کنند تا آتش درونشان را فرو نشاند، خازن جهنم آنان را به آب حمیم و صدید راهنمایی میکند.

کسی که در دنیا و آخرت زقوم می خورد

در مجمع البیان، ذیل جمله« شجرة الزقوم» گفته: روایت شده که: قریش وقتی این آیه را شنیدند گفتند: ما تا کنون چنین اسمی را نشنیده ایم و چنین درختی را نمی شناسیم. این زبعری می گوید: زقوم به زبان بربرها نام طعامی است که از خرما و کره درست می شود؛ و در روایتی به لغت اهل یمن آمده که ابوجهل به کنیز خود گفت: «زقمینا_برایمان زقوم بیاور» کنیز هم خرما و کره آورد، ابوجهل به رفقایش گفت: «تزقمو بهذا الذی یخوفکم به محمد_ از همین زقوم که محمد شما را از آن می ترساند بخورید.» محمد پنداشته که در آتش درخت سبز می شود و حال آنکه آتش، درخت را می سوزاند. در پاسخ وی این آیه آمد:

«انا جعلناها فتنة للظالمین.»«صافات» (مجمع البیان،ج8،ص465؛المیزان،ج17،ص215.)

ابوجهل قطعا از جمله کسانی است که در جهنم زقوم خواهد خورد؛ زیرا پیامبر اکرم را مسخره کرده و جواب قاطعی از خداوند گرفته

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<< 

مطالب فوق بر گرفته از وبلاگhttp://vagheiyat.blogfa.com/cat-13.aspx می باشد.

 

بهلول


روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟
گفت : ... صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهی‌ام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

منبع:tebyan.net

عذر بدتر از گناه........

توجیه بی دلیل برخی گناهان

*رشوه = شیرینی

*غیبت = تو روشم میگم

*بخل = اگه خدا میخواست بهش میداد

*دروغ = مصلحتی

*ربا = همه میخورن

*ماهواره = شبکه های علمی

*تهمت = همه میگن

*نگاه حرام = یه نظر حلاله

*مال حرام = پیش سه هزار میلیارد هیچه

*موسیقی حرام = آرامش اعصاب

*مجلس حرام = یه شب هزار شب نمیشه

بالاخره معنی (اُمُّل)بودن رو هم فهمیدیم


گفت: آخه این چیه سرت کردی؟! مثل اُمُّل ها…
مثل اینکه قرن ۲۱ ایم … شبیه مردم عصر حجر می گردی!!


گفتم: واقعاْ؟! عصر حجر یعنی کِی؟!

گفت: چه میدونم… ۱۴ قرن پیش!

گفتم: ۱۶ قرن پیش عصر حجرتره یا ۱۴ ؟!

گفت: معلومه ۱۶

گفتم: پس شما با این حساب باید اُمُّل تر باشید که مثل مردم ۱۶ قرن پیش می گردید!
اونم زمانی که بهش می گفتن عصر جاهلیت!! دیگه از اسمش هم پیداست که چقدر اُمُّلیه…

دیگه پی اش رو نگرفت گذاشت رفت…
.
.
.
و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی – احزاب ۳۳
و به همسرانت بگو خود را مانند زنان جاهل نیارایند

حجاب

جاب حفاظت است. شما کفش هم که می پوشی بالاخره پایت گیر می کند.

آدم پا برهنه برود راحت تر است. بله! راحت تر است. اما تیغ در پایت می رود.

کفش یک بار است.اما این بار را باید کشید چون که هم بار هست هم حفاظت هست.

کفش بار است اما حفاظت است.

لباس بار است اما کرامت است.

حجة الاسلام و المسلمین قرائتی



رنجور شدن شیطان


روزی شیطان در گوشه مسجدالحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است.

فرمود: ای ملعون! تو را چه می‌شود که چنین ضعیف و رنجوری!؟

گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.

فرمود: مگر امت من با تو چه کرده‌اند؟

گفت: یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش می‌کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی‌توانم.

فرمود: آن خصلت‌ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟

گفت: اول اینکه هرگاه به یکدیگر می‌رسند سلام می‌کنند و سلام یکی از نام‌های خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می‌کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می‌گرداند.

دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می‌دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می‌کند.

سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می‌گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می‌کنند.

چهارم، هر وقت سخن می‌گویند: ان‌شاءالله بر زبان می‌آورند و به قضای خداوند راضی می‌شوند و من نمی‌توانم کار آن‌ها را از هم بپاشم، آنان رنج و زحمت مرا ضایع می‌کنند.

پنجم، از صبح تا شام تلاش می‌کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام می‌شود، توبه می‌کنند و زحمات مرا از بین می‌برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می‌آمرزد.

ششم، از همه این‌ها مهم‌تر این است که وقتی نام تو را می‌شنوند با صدای بلند صلوات می‌فرستند و من چون ثواب صلوات را می‌دانم، از ناراحتی فرار می‌کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم.

هفتم هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را می‌بینند، به ایشان مهر می‌ورزند و این بهترین اعمال است.

پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس یکی از این خصلت‌ها را داشته باشد از اهل بهشت است.


ازدواج یکی از دوستان ما

جمعه 21 تیر 1392 ساعت 11:43

یکی از دوستانم مدتی پیش می خواست ازدواج کنه، و دور از جون عاشق شده بود، به این معنی دور از جون، چون اصولاً معتقدم آدم باید بعد از ازدواجش و اون هم کم کم عاشق باشه، و اون عشق هست که واقعیه، چون به واسطه شناخت به دست می آد، ولی شما فکر کنید یه پسر، از راه نرسیده، یه دختر رو می بینه و عاشق میشه، عاشق چی؟ عاشق اخلاقش؟! عاشق رفتارش؟! عاشق چی؟و یک مسئله دیگه هم هست که، مگه هر کی به هر کیه؟ که عاشق یه دختر نا محرم و غریبه بشه؟
پس به نظرم عشق قبل از ازدواج و به این معنایی که تو جامعه غوغا کرده، یه احساس کاملاً بدنی هست و اگر هم روحی باشه، از روح بیمار سر چشمه گرفته است، و با اون عشق مقدس هیچ میانه ای نداره، البته سوژه خوبی واسه فیلم های هندی، و صد البته فیلم های زیبای!!! ایرانی امرزی نیز هست، که دو نفر تو یه اتفاق کاملاً اتفاقی تر!!! با هم آشنا می شن و ازدواج می کنند، بعد هم تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی می کنند...!



بهتره بریم سر اصل موضوع (البته منظورم امر خیر نیست، منظور ماجرایی هست که می خوام بنویسم)
دوستم گفت: یه دختری رو دیدم و می خوام با اون ازدواج کنم- تو ذهنم و ناگهانی با خودم گفتم: حتماً 50 درصد ماجرا حله، و اون هم رضایت خودته، و 50 درصد بقیه، نه- و گفت: خیلی دختر خوبیه، همه چی تمومه، انگار خدا اون رو برای من آفریده، و فرشته ای هست که فقط برای من نازل شده...و....
بهش گفتم: به نظرم، خودت باید خودتو روانشناسی کنی!!!
با تعجب گفت: چطور؟ من اصلاً روز و شب ندارم، همه خواب و خوراکم شده اون دختر، دیگه نمی تونم بدون یادش زنده بمونم و...و...
گفتم: یه کاغذ بردار، و دور از احساسات عشقولانه، خوبی ها و بدی هایی که تو اون دختر، وجود داره، بنویس، اگر دیدی که اون خوبی ها اونقدر به چشم می آد که بدی ها جلوش هیچیه، معطل نکن؛ ممکنه این فرشته خوشبختی تو این بازار هر دم به طریق،‌ از دستت بپره، و تو بمونی و روزگار سیاه...و اگر بدی هاش بیشتر بود، با این فرشته ازدواج نکن که خود عزراییله !!!(البته به منظور قبضه کردن جان زندگی، وگرنه ما مخلص فرشته یکی یدونه باحال خدا جناب عزرائیل هم هستیم، بالاخره گذر پوستمون به دباغ خونه جناب ایشان هم می افته!!!)
دوستم گفت: همه چیش خوبه، فقط...
گفتم : فقط ؟؟؟؟
گفت : فقط حجابش خوب نیست !!!
یه لحظه جا خوردم،‌ بالاخره عاشقی که همه وجود معشوق خودشو نور و زیبایی نبینه و حتی یه نقطه سیاه تو وجودش بینه، خیلی باید ضعف تو چشم و بزرگی باشه، و دوستم چون پسر مذهبی و خوبی هم هست، این عیب رو صد در صد قبول داشت...
بهش گفتم: ببین، تو که اعتقادت زمین تا آسمون با اون فرق داره، عیبی رو گفتی که ریشه تو خیلی چیزهای دیگه هم می تونه داشته باشه، به دین و اعتقادش،‌ به رفتار اجتماعیش، به رفتار هایی که بازخوردش تو خونه هم اتفاق می افته،‌ به نوع تربیت نسل آینده ات، به رفتار ها و تعاملت با خانواده خودت، و بالاخره چون گفتی صد، همه نود و نه تای بقیه اش رو هم خراب کردی رفت پی کارش...
گفت: یعنی راهی نداره؟ گفتم: نمی دونم؟ شاید راهی داشته باشه، ولی دو روز از زندگیتون که گذشت، یه دعوای ساده بکنی، حرفت بهش اینه که همه عالم و آدم خوشکلیات رو دیدن، و هوس رسیدن بهت رو داشتند، و حرفت بهش اینه که،‌ تو رو همه جامعه نشخوار کرده و پس موندت، مونده واسه من، یعنی وقتی این هوس (یا به قولت عشق!!!) تموم شد، تو میمونی و واقعیتی که هیچ وقت نمی تونی انکارش کنی...
همین حرف کافی بود که سرش رو بندازه پایین و مثل آدم هایی که رو زمین دنبال مورچه می گردند، یواش یواش ازم دور بشه...
نمی دونم چه کرد و چی شد، مدتیه ازش خبر ندارم، شاید ازدواج کرد و خوشبخت شد (آره جون خودش) ؛ شاید قید این هوس رو زد،‌ شاید...نمی دونم...
ولی از این ماجرای واقعی می خواستم یه نتیجه بگیرم...
یه ضرب المثل سوئدی هست که می گه: گلهای زیبا هیچ وقت زیاد کنار جاده نمی مونن...
بله، مسلماً وقتی زیبایی ها رو به چشم می کشن، چیده میشن، و چون به خاطر همون زیبایی زود گذر چیده شدن، و بعد از مدت کوتاهی پژمرده میشن، جاشون تو سطل زباله هست...
این حکایت دخترایی هست که فکر میکنن، به چشم کشاندن زیبایی ظاهریشون، برای جلوه گری و به طور غیر مستقیم، خریدار نگاه های مردم جامعه بودن، به دردشون میخوره، مطمئناً وقتی بعد از مدتی کوتاه اون رو از دست میدن، جایگاه پستی انتظارشون رو می کشه...
و این حکایت پسرانی هم هست که، تو خیابان های شلوغ جامعه دنبال دختر مورد نظر هستند، دخترانی که بارها چشم هایی انتخابشون کردند، و برای رسیدن بهشون تلاش کردند، دخترانی که نشخوار شده چشم های هرزه زیادی هستند، چشم هایی که بارها وزن جنس مورد نظر رو سنجیدند...
در ادامه براتون چند حدیث گذاشتم، لطفاً سعی کنید به این نتیجه برسید که، انتخاب همسر آینده خودتون رو به چشم هاتون نسپارید، بلکه عقلتون رو که با اعتقادات مذهبی قوی شده، مسئول این کار کنید...
(توضیح کوتاه: البته در بعضی احادیث به این نکته اشاره شده است که زیبایی زن نیز باید مد نظر باشد، اما در این مقاله، مورد بحث، فقط دخترانی هستند که بر خلاف حکم قرآن بی حجاب و بی عفت هستند؛‌ و مراد از انتخاب نیز، صرفاً به خاطر همین کشش شهوانی به سوی آنهاست، نه عشق واقعی، دخترانی که قابلیتشان، جذب خریداران زیاد در یک لحظه است...)
رسول خدا(صلوات الله علیه) فرمود:هرکس با زنی به خاطر مالش ازدواج کند،خداوند او را به مال وی وا میگذارد، وهرکه با او به خاطر جمال و زیبایی اش ازدواج نماید،در او چیزی را که خوشایند او نیست، خواهد دید، وهرکه با وی به خاطر دینش ازدواج کند، خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع میکند . (وسائل الشیعه،ج14،ص21)
و همچنین از رسول خدا(صلوات الله علیه) روایت است :نباید حُسن صورت زن را بر حُسن دین داری او برگزید . (کنز العمال . ح44590)
و همینطور فرمود :با زن به خاطر ۴ چیز ازدواج می شود : مال و ثروتش ، زیبایی اش ، دینداری اش و اصل و نسب خانواده اش ؛ و تو با زنان متدین ازدواج کن . (کنز العمال . ح44602)

ماجرای قبر و برزخ/نحوه مواجهه برزخیان با متوفیان



سلام دوستان.این مطلب ارزشمند را بنده از لینک زیر که مربوط به سایت احسن الحدیث می باشد برای شما گذاشته ام.



http://www.ahsanalhadis.com/

                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

 

در سلسله مطالب روزانه که توسط سایت احسن الحدیث مطالب ویژه در خصوص قرآن مجید و یا نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه اعلام میگردد در تاریخ ۲۳ دی ماه ۹۳ مطلب ذیل برگرفته از بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء انتخاب گردیده.

 

… آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه ۱۵۴ سوره بقره با بیان اینکه مرگ انتقال از نشئه‌ به نشئه دیگر است نه زوال، به تبیین موضوعاتی همچون نحوه مواجهه برزخیان با متوفّیان، برزخ بودن قبر در اصطلاح متکلمان، دلالت قرآن کریم به حیات پس از مرگ کافران، نحوه مواجهه برزخیان با متوفّیان می پردازد.

آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه ۱۵۴ سوره بقره (وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ که ناظر به بحث شهید است، می گوید: … درباره مرگ در جبهه، عدّه‌ای که منکر حیات بعد از موت هستند مرگ را نابودی و زوال می‌پنداشتند و عدّه‌ای هم که معتقد به حیات بعد از مرگ بودند، این مرگ را یک نحوه محرومیت می‌پنداشتند؛ بنابراین از حضور در جنگ علیه کفر دریغی داشتند، می‌گفتند: انسان که در جبهه می‌میرد یا نابود می‌شود یا محروم می‌گردد… قرآن کریم درباره هر دو مطلب نظر مثبت داد، فرمود: انسان با مرگ نابود نمی‌شود اولاً محروم نخواهد شد ثانیاً، بلکه به حیات برتر و روزی بهتر می‌رسد.

حقیقت مرگ، توفّی روح توسط فرشتگان و انتقال به نشئه دیگر

وی در ادامه به تبیین حقیقت مرگ پرداخته و تصریح می کند: زندگی اساسی بعد از مرگ است، هرگز نگویید «اینها که شهید شدند مردند» موت نیست؛ موت به معنای زوال و به معنای فوت در قرآن کریم نفی شده است، آن موتی که اثبات شده است که فرمود: ﴿خلق الموت والحیاة﴾ ، آن در حقیقت وفات است نه فوت، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که فوت را نفی می‌کنند، ولی وفات را تثبیت می‌کنند. «وفات» این «تاء» جزء کلمه نیست، اصلش از «وفی» است، ماده توفّی و استیفاء و وفی و ایفاء، همه آن «أخذ تام» را می‌گویند، اگر یک مظروفی از یک ظرفی به ظرف دیگر تخلیه شد و همهٴ آن مظروف را انسان به ظرف دیگر تخلیه کرد که چیزی فروگذار نشد می‌گویند: توفّی کرد، حسابش را استیفاء کرد، یا در این زمینه مستوفیٰ بیان کرد یعنی چیزی فروگذار نکرد. انسان متوفّیٰ می‌شود و فرشته مرگ متوفّی است، خدای سبحان متوفی است یعنی تمام حقیقت انسان را از جایی به جایی منتقل می‌کند، چیزی گم نمی‌شود. انسان پراکنده نخواهد شد، متلاشی نخواهد شد، چیزی از بین نمی‌رود، گم نمی‌شود انسان وفات دارد نه فوت.

این مفسر قرآن کریم یادآور می شود: …قرآن کریم براساس این اصل فرمود به اینکه انسان وقتی می‌میرد از یک نشئه‌ای به نشئه دیگر منتقل می‌شود؛ مرگ انتقال از نشئه‌ به نشئه دیگر است نه زوال. آن‌گاه فرمود: اینها که از نشئه دنیا به نشئهٴ دیگر منتقل می‌شوند دو قسم‌اند: یا مؤمن‌اند و انسان صالح‌اند، یا کافرند و انسان طالح. آنها که کافراند همین که مُردند به عذاب می‌رسند، آنها که مؤمن‌اند (مخصوصاً آنها که شهید می‌شوند) همین که رخت برمی‌بندند به حیات برتر و روزی بهتر می‌رسند.

وی با بیان اینکه مؤمنین عموماً و شهدا خصوصاً از حیات طوبا برخوردارند،حیات برتر  را از آن شهیدان خوانده و تأکید می کند: …﴿ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتٌ بل احیاءٌ﴾؛ اینها زنده‌اند نه اینکه در قیامت زنده می‌شوند، هم اکنون زنده‌اند، ﴿و لکن لاتشعرون﴾؛ شما آن درک دقیق را ندارید. معمولاً از درک دقیق که مانند موهای باریک ظریف است از او به عنوان شعور یاد می‌کنند؛ آن مطلب دقیق و باریک را که مانند دانه‌های موی باریک است اگر کسی درک کند، می‌گویند او شعور مسئله را دارد. در این آیه کریمه فرمود: این مطلب دقیق را شما درک نمی‌کنید: ﴿و لکن لا تشعرون﴾، در بعضی از آیات فرمود به اینکه شما درباره شهدا نه تنها نگوئید اینها مرده‌اند، خیال مرگ هم نکنید: ﴿ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ﴾ ؛ در آنجا حسبان و گمان را نفی کرد، در اینجا قول را نفی کرد یعنی منطقتان درباره شهدا این نباشد که اینها مرده‌اند، بلکه اینها زنده‌اند: ﴿ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون﴾؛ هم اکنون زنده‌اند. البته هر موجودی هر انسانی که از این عالم رخت برمی‌بندد این زنده است حالا یا «فی حفرة من حُفر النیران» است یا «فی روضة من ریاض الجنة» است.

نحوه برخورد فرشتگان با کفار به هنگام توفّی روح

آیت الله جوادی آملی درباره نحوه برخورد فرشتگان با کفار و منافقین به هنگام مرگ به آیه ۵۰ سوره انفال اشاره کرده و با استناد به سخنی از آیت الله شاه آبادی در تفسیر این آیه می گوید: سرّ اینکه ملائکه پشت و صورت تبه‌کاران را می‌زنند این است: یک عدّه ملائکه هستند که موکَّل دنیایند، یک عدّه از ملائکه هستند که موکَّل آخرت‌اند و اینها مدبّرات امرند به اذن خدا؛ ملائکه دنیا می‌بینند این شخص عمرش به سر آمده و کاری انجام نداده، با فشار پشتشان را می‌زنند و او را از نشئه دنیا بیرون می‌رانند، ملائکه آخرت می‌بینند این شخص از نشئه دنیا به نشئه آخرت و برزخ وارد می‌شود با دست خالی به صورتهای او سیلی می‌زنند که چرا عمری را به تباهی گذراندی و با دست خالی آمدی» لذا عدّه‌ای که در آن عالم‌اند سیلی به صورت کفّار و منافقین می‌زنند. و ملائکه که در این عالم‌اند به پشت او محکم می‌زنند.

برزخ بودن قبر در اصطلاح متکلمان

وی در ادامه به تبیین مفهوم برزخ و قبر پرداخته و یادآور می شود: در این قسمت از سوره انفال و در آیاتی دیگر خدای سبحان می‌فرماید: وقتی کفّار و منافقین می‌میرند ملائکه ﴿یضربون وجوههم و أدبارهم﴾ ، بین این دو زدن، او فشار می‌بیند که از مظاهر فشار قبر همین زدنهاست؛ چون قبر یعنی برزخ؛ نه قبر یعنی همین موجودی که در عالم طبیعت است، خب، حالا اگر کسی در دریا غرق بشود قبری دارد، در فضا کرکسها او را بربایند قبری دارد و اگر در سفینه‌ای وارد یکی از این کرات شد و همان‌جا رخت بربست و به صورت پودر درآمد قبری دارد، اصولاً قبر به اصطلاح دین همان برزخ است و امّا این قبر مصطلح یک آثار فقهی دارد که انسان چگونه او را رو به قبله دفن کند، چگونه تلقین بکند و مانند آن وگرنه از نظر بحثهای کلامی(القبر هو البرزخ).

این مفسر قرآن با اشاره به روایتی از ائمه معصوم(ع) تأکید می کند:  از امام (ع) سؤال می‌کنند: برزخ از چه زمانی شروع می‌شود، فرمود: «القبر منذ حین موته» ؛ همین که انسان وارد قبر می‌شود یعنی وارد برزخ می‌شود. عالم دنیاست و برزخ و قیامت، دیگر عالم قبر در برابر عالم برزخ نیست. انسان مستقیماً از دنیا وارد عالم برزخ می‌شود.

دلالت قرآن کریم به حیات پس از مرگ کافران

آیت الله جوادی آملی در ادامه تصریح می کند: اگر[متوفی] کافر باشد که گرفتار این ضرب و این جرح می‌شود که در سوره انفال آمده و در سوره حضرت محمّد (ص)، آیه ۲۷ و ۲۸ این‌چنین است: ﴿فکیف اذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم و أدبارهم ٭ ذلک بانّهم اتبعوا ما أسخط الله و کرهوا رضوانه فأحْبط أعمالهم﴾؛ اینها که رضای حق را نخواستند و دنبال فرمان حق حرکت نکردند در هنگام توفی ملائکه صورت اینها را می‌زنند، پشت اینها را می‌زنند، خب اگر مرگ به معنای نابودی باشد، دیگر زدن معنا ندارد؛ زدن نسبت به یک امر معدوم کار لغوی است، زدن نسبت به یک جسمی که هیچ تأثری ندارد و رنجی نمی‌برد یک کار لغوی است. ملائکه صورت و پشت کفّار را می‌زنند، نشانه آن است که آنها واقعاً زنده‌اند و متأذی‌اند و معذب می‌شوند.

نحوه مواجهه برزخیان با متوفیان

وی درباره نحوه برخورد برزخیان با متوفیان می گوید: وقتی یک مؤمن رحلت می‌کند برزخیان خوشحال می‌شوند که یک مهمان خوبی برای آنها آمده و اگر یک انسان ضعیفی رحلت بکند، آنها می‌گویند: فعلاً چیزی از او سؤال نکنید؛ «دعوه» ، بگذارید این جریان انتقال مرگ که از دنیا به برزخ آمده از او گرفته بشود و یک قدری سر حال بیاید، کم‌کم ما از او سؤال بکنیم آن وقت سؤال می‌کنند فلان شخص چطور است؟ فلان شخص چطور است؟ این شخصِ تازه وارد هم گزارش می‌دهد که می‌گوید: فلان شخص قبل از من مرد و فلان شخص زنده است. وقتی که می گوید: فلان شخص قبل از من مرد، این برزخیان می‌فهمند آن بیچاره اهل نفاق بود و سقوط کرد و در بین راه ماند، می‌گویند «هویٰ هویٰ» یعنی او اگر آدم سالمی بود، او را پیش ما می آوردند از اینکه پیش ما نیاوردند معلوم می‌شود در بین راه افتاده «هویٰ هویٰ» یعنی <سقط سقط> و اگر گزارش بدهد که فلان شخص سالم است و در دنیا زنده هست برای او مثلاً طلب مغفرت می‌کنند، طلب خیر و رجاء دارند که بلکه انشاء الله به سلامت برسد.

آیت الله جوادی آملی تأکید می کند: یک انسان مؤمن وقتی به برزخ می‌رسد برای آنها هم منشأ اثر است، فضلاً اگر اینکه شهید باشد. پس قرآن کریم شهید را موجودی می‌داند که مصون از زوال است اولاً، و یک موجود سالم و منشا اثر می‌داند ثانیاً، و این اثر مخصوصِ به بازماندگان و أهل دنیا نیست، بلکه برای برزخیان هم یک فیض جدید است ثالثاً.

بهره‌ مندی مؤمنان از حیات و نعمت الهی پس از مرگ

وی در تبیین بهره مندی مؤمنان از حیات و نعم الهی پس از مرگ می گوید: مؤمنین، خواه مقتولین فی سبیل الله، خواه غیر مقتولین فی سبیل الله اینها زنده‌‌اند و منعّم‌اند؛ نظیر آیه ۳۲ سوره نحل که فرمود: ﴿ الذین تتوفّـٰهم الملائکة طیبین یقولون سلامٌ علیکم أدخلوا الجنة بما کنتم تعملون﴾؛ فرمود: آنها که مؤمن‌اند و متوفیٰ می‌شوند، فرشتگان به آنها سلام عرض می‌کنند، بعد می‌گویند: این درهای رحمت و درهای بهشت است از هر دری که خواستید وارد بشوید: ﴿الذین تتوفـٰهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون﴾، این در حال توفی است و این ناظر به جنّت برزخی است، نه ناظر به جنّت کبرا باشد. در جنّت کبرا هم این نعمتها هست، ولی از اینکه فرمود: در حالیکه اینها طیب‌اند و رخت بر بستند، مورد محبّت فرشتگانند ناظر به حالت برزخی است که ﴿الذین تتوفـٰهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون﴾.

خدا فرجی عنایت فرما.از بی عدالتی به تنگ امده ایم.

من موندم که چه فرقیه بین دزدی مثل رحیمی  که اسم و تصویرش در اخبار ها به راحتی پخش می شه و دزدی بزرگتر مثل مهدی هاشمی که هنوز در اخبار م-ه خوانده می شود.
دزد ،دزد است .عدالت کجاست؟
یه عده نشستن سر سفره انقلاب و فکر می کنن باید هر چه می توانند از این نظام چپاول کنند .شهدا که رفتند و لی امثال اینها فکر می کنند که انقلاب سهم اینهاست ،حق اینهاست نه مردم و باید تا می توانند بخورند.
اخر تا کی زنده اند که از نردبانی از حرام و اتش بالا می روند.
خدا خوب می دانم تمام اعتراض ها و درد های ما ،همان دعای فرج مولایمان است.
خدا ظهور اقا را به حق مادرش زهرا سلام الله علیها برسان.