خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

عاقبت انسان بی نماز


 

روزى حضرت صدّیقه کبرى ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به محضر مبارک پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد؛ و اظهار داشت : اى پدر جان ! جزاى آن دسته از مردان و یا زنانى که نماز را سبک مى شمارند، چیست ؟
پیامبر خدا صلوات اللّه علیه فرمود: دخترم ، فاطمه جان ! هرکس نماز را سبک شمارد و به شرائط و دستورات آن بى اعتنائى نماید، خداوند او را به شانزده نوع عقاب ، مجازات مى گرداند:

شش نوع آن در دنیا، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن ، سه نوع در قبر و سه نوع دیگر در قیامت آن هنگامى که از قبر بر انگیخته شود خواهد بود.
فرمودند : آن سهل انگاران به نماز ، 16 بلاگرفتار می شوند :

6 بلا در دنیا :

 1 برکت از عمرش میرود .

2 خداوند متعال برکت را از روزی اش بر می دارد .

3 خداوند نور صالحین را از چهره اش بر می دارد .

4 هر کار خیری انجام دهد خداوند به او اجری نمی دهد .

5 دعای او به آسمان نمی رود ( مستجاب نمی شود ) .

6 دعای صالحان در حق او مستجاب نمی شود .

3 بلا هنگام مرگ :

1 خار وذلیل می میرد .

2 در حال گرسنگی می میرد .

3 با عطش می میرد و اگر با همه آبهای دنیا سیراب شود عطش او از بین نمیرود .

3 بلا در عالم قبر :

1 خداوند ملکی را در قبر او میگذارد و او را زجر می دهند .

2 خانه قبر او ضیغ است ( محدود و کوچک ) .

3 قبر او را ظلمت فرا میگیرد ( تاریک می شود )  .

3 بلا در روز قیامت :

1 ماموری بر او می فرستند و او را بر روی زمین می کشند و خلایق همه او را می بینند .

2 خداوند متعال حساب سختی از او میگیرد .

 3 خداوند متعال به او رحمت نمی کند .

مستدرک الوسائل : ج 3، ص 23، ح 1.

بیانات شیرین حجه الاسلام قرائتی

- خاطره زیبا درباره اهمیت عمل در کنار دوستی و محبت در اسلام و تشیع
8- حتی بچه هم محبت بدون عمل را دوست ندارد


بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست. گفتم: امروز می خرم.

وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟ گفتم: یادم رفت.

بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.

بچه را بغل کردم گفتم: بابا جان! دوستت دارم. گفت: بیسکویت کو؟

دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد. چگونه ما می گویم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی می کنیم؟

خاطره از: حجت الاسلام قرائتی


منبع: نشریه «سنگر باقیمانده»، ویژه اردوی راهیان نور 91 دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، شماره یکم


دسته بندی موضوعی:

1- خاطرات حجت الاسلام قرائتی    2-  عمل، عمل صالح


سایر خاطرات از نشریه سنگر باقیمانده: +



برچسب‌ها: نشریه سنگر باقیمانده راهیان نور 91, خاطره زیبا قرائتی, پاسخ شبهه دوستی و دل پاک کافیست, اهمیت عمل در اسلام, خاطرات حجت الاسلام قرائتی
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1392ساعت توسط گروهک 57 | نظر بدهید

7- اگر با آقای خامنه ای جلسه داشتی باز هم دیر می آمدی؟


در منزل مهمان داشتم، به آنان وعده داده بودم ساعت 6 خودم را می رسانم، ولی به دلیل مشکلات راه ساعت شش و نیم رسیدم. مهمان پرسید: «چرا دیر آمدی؟» گفتم: «در راه چنین و چنان شد.»

گفت: «سوالی دارم». گفتم: «بفرمایید.»

گفت: «اگر شما با مقام معظم رهبری ساعت شش ملاقات داشتی چه می کردی؟»

گفتم: «سر دقیقه می رسیدم.»

گفت: «پس پیداست تو به من اهمیت نداده ای، تو به من ظلم کرده ای. من و امام زمان (ع) از نظر حقوق اجتماعی مساوی هستیم، قول، قول است.»

شرمتده شده و معذرت خواهی کردم.

خاطره از: حجت الاسلام قرائتی


منبع: نشریه «سنگر باقیمانده»، ویژه اردوی راهیان نور 91 دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، شماره هفتم


دسته بندی موضوعی:

1- خاطرات حجت الاسلام قرائتی    2- خاطره وفای به عهد، خوش قولی



برچسب‌ها: خاطره زیبا درباره وفای به عهد و خوش قولی, نشریه سنگر باقیمانده راهیان نور 91, خاطراتی دریاره خوش قولی, خاطره زیبا وفای به عهد, خاطرات حجت الاسلام قرائتی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1392ساعت توسط گروهک 57 | نظر بدهید

5- یا بگو ایمانت مثل یوسف است یا بگو گناه کنم یا ازدواج!


می خواستم ازدواج کنم، ولی پدرم می گفت: هر موقع درس خارج رفتی زن بگیر.

دیدم به هیچ صورت قانع نمی شود، اثاثیه را از قم برداشتم و به کاشان نزد پدرم آمدم.

گفت: چرا آمدی؟ گفتم: درس نمی خوانم، چون شما حاضر نمی شوی من ازدواج کنم.

خلاصه هر چه به خیال خودش مرا نصیحت کرد، اثر نگذاشت. بعضی از آقایان را دید که مرا برای درس خواندن نصیحت کنند، من هم بعضی دیگر را دیدم که او را برای موافقت به ازدواج من نصیحت کنند.

تا اینکه یک روز به پدرم گفتم: یا به من بگو ایمانت مثل یوسف است، یا بگو گناه کنم یا بگو ازدواج کنم. سر انجام موفق شدم.


منبع: نشریه «سنگر باقیمانده»، ویژه اردوی راهیان نور 91 دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، شماره چهارم


دسته بندی موضوعی:

1- خاطرات حجت الاسلام قرائتی    2- خاطرات ازدواج



برچسب‌ها: نشریه سنگر باقیمانده راهیان نور 91, خاطرات زیبا حجت الاسلام قرائتی, خاطره ماجرا داستان ازدواج قرائتی, خاطرات زیبا از ازدواج, خاطره جالب ازدواج

: : : حرف مردم یا تنهایی قبر : : :


 

میخواستم به دنیا بیایم ، در زایشگاه عمومی . پدر بزرگم به مادرم گفت فقط بیمارستان خصوصی.
مادرم گفت : چرا؟
پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟
میخواستم به مدرسه برم ، مدرسه ی سرکوچه مان . پدرم گفت فقط مدرسه غیر انتفاعی .
مادرم گفت : چرا؟
پدر م گفت: مردم چه می گویند؟
به رشته ی انسانی علاقه داشتم . مادرم گفت : فقط ریاضی.
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
با دختر روستایی میخواستم ازدواج کنم.خواهرم گفت : مگر من بمیرم.
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
میخواستم پول مراسم عروسی ام را سرمایه ی زندگیم کنم.پدر و مادرم گفتند: از روی نعش ما بگذر ولی این کار را نکن.
گفتم : چرا؟
گفتند: مردم چه می گویند؟
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت وای بر من !
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
اولین مهمانی پس از ازدواجم بود می خواستم ساده باشدو صمیمی . زنم گفت : شکست؟ به همین زودی؟
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم تا عصای دستم باشد . زنم بر صورتش زد و گفت : خدا مرگم بدهد.
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
بچه ام میخواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.
گفتم : چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
بچه ام میخواست به حوزه برود ، و دینش را یاد بگیرد و . . .
میخواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد.پسرم گفت : پایین قبرستان.
زنم جیغ کشید.
دخترم گفت : چه شده؟
زنم گفت : مردم چه می گویند؟
مردم. برادرم برای مجلس ترحیمم مجلس ساده ای را در نظر گرفت . خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟
ازطرف قبرستان ، سنگ قبر ساده ای بر روی مزارم گذاشتند، اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟ خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کرده بودند.
حالا من در اینجا در حفره ی تنگی ، خانه کرده و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی تا ابد یک جمله بیش نیست، " مردم چه می گویند؟ " مردمی هم که عمری نگران حرف هاشان بودم ، لحظه ای نگران من نیستند.

ولی تنها کسی که من را اینجا تنها نگذاشته است اهل بیت علیهم السلام هستند .

ای کاش ! ای کاش ! ای کاش !

بیشتر براشون کار میکردم و بیشتر به یادشون بودم چون من به هر که دل بسته بودم مرا رها کردند ولی اهل بیت علیهم السلام مرا تنها نمیگذارند .

چه می شد بجای اینکه خانواده ام گویند "  مردم چه میگویند" یکبار میگفتند این کار های ما از نظر اهل بیت علیهم السلام چطور میباشد ؟   
------------------------------------------------------------------------------------------

امام صادق (ع ) : " رضایت مردم را نمی توان به دست آورد و زبانشان را نمی شود کنترل کرد".
امیر مومنان ( علیه السلام ) : " بدبختترین خلق خدا کسی است که دینش را به دنیای دیگری می فروشد."