خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی به امام خمینی(ره)

بسم الله الرحمن الرحیم

دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی به امام خمینی(ره)

به نقل از آیت الله شبیری زنجانی(از مراجع تقلید)


 در سفری که امام خمینی(ره) و مرحوم ابوی  برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند، امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک

الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت

وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال

هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار

دارید؟
 
امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) ، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب (به عنوان تعقیبات)  این اذکار را قرائت کنید:

1- یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم»

2- تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها

3- سه بار سوره توحید «قل هو الله احد»

4-سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛

(سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.)
را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است

داشتم پاهای یاسین رو با صابون می شستم گفتم پاهات رو بذار رو دمپایی که بشورم.

یاسین گفت اگه بذارم زیز میخورم.

منظورش از زیز همون سر خوردن یا لیز خوردن است.

با دقت بخونید.

با یاسین از کوچه رد می شدیم .یه بجه که داشت می رفت سمت ماشینشون خواست یه فیسی برا یاسین اومده باشه.به یاسین گفت:من دارم میرم پیش دبستانی.

یاسین خندید وگفت:مامان میگه :من دارم میرم پیش در ماشین.