خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

بیش از هزار بار خوانده ام


بسمه تعالی

ابن ابی الحدید۱ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ میگوید:”من‌ سوگند می خورم‌ به‌ همان‌ کسی که‌ تمام‌ امت‌ها به‌ او سوگند یاد میکنند. این‌ خطبه‌ را از پنجاه‌ سال‌ قبل‌ تاکنون‌ بیش‌ از هزار بار خوانده‌ام‌ و هر زمان‌ آن‌ را می خوانم، خوف‌ و وحشت‌ و بیداری عمیقی تمام‌ وجود مرا در برمی گیرد و در قلب‌ من‌ اثری شگفت‌ میگذارد و در اعضای پیکرم‌ لرزشی پدید می آورد. هر زمان‌ در مضامین‌ آن‌ دقت‌ می کنم‌ به‌ یاد مردگان‌ از خانواده‌ و بستگان‌ و دوستانم‌ می افتم‌ و چنان‌ می پندارم‌ که‌ من‌ همان‌ کسی هستم‌ که‌ امام‌ در لابه‌ لای این‌ خطبه‌ توصیف‌ می کند. چقدر واعظان‌ و خطیبان‌ و فصیحان‌ در این‌ خصوص‌ گفته‌اند و چقدر من‌ در برابر سخنان‌ آنان‌ به‌ طور مکرر قرار گرفته‌ام. اما در هیچ‌ کدام‌ تاثیری را که‌ این‌ کلام‌ در دل‌ و روح‌ من‌ میگذارد، ندیده‌ام.” خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه سخنی از علی ابن ابی طالب علیه السلام که پس از تلاوت آیه ” أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ”۲ بیان فرمودند:



پرهیز از غفلت

شگفتا!چه هدفی دور،و چه زیارت کنندگانی نا آگاه؛و چه کاری بزرگ و سهمگین! جای رفتگان را خالى دیدند، آنها که سخت مایه عبرتند، و از جایگاهی دور به آنان دست یافتند!

آیا به گورهای پدرانشان افتخار می کنند؟ یا به فزونی مردگانشان بر یکدیگر می نازند؟و یا به تعداد فراوانى که در کام مرگ فرو رفته‏ اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادى هستند که پوسیده شده و حرکاتشان به سکون تبدیل گشته؟ آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر، اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه‏ تر است تا آنان را وسیله فخر فروشى قرار دهند اما با دیده‏ هاى کم سو به مردگان نگریستند، و با کوته بینى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر احوال آنان را از خانه ‏هاى ویران، و سرزمین‏هاى تهی از زندگان،  بپرسند، پاسخ دهند: در لابه لای خاک رفتند و گم گشتند، و شما ناآگاهانه نیز دنباله روى آنان شدید بر فرق سرشان پای می گذارید، و بر روى جسدهایشان بذر مى افشانید، و در آنچه به دور انداخته اند مى‏ چرید، و بر خانه‏ هایی که ویران کردند مسکن گرفته‏ اید، و روزهایی که میان شما و ایشان است  بر شما گریه و نوحه مى‏ کند.

nasr19

شرح احوال رفتگان

آنها پیش از شما به کام مرگ فرو رفتند، و براى رسیدن به آبشخورتان، از شما پیشى گرفتند. در حالى که آنها داراى منزلت های گرامی و درجات والاى افتخار بودند،گروهی پادشاه و جمعی رعیت که راهی را در درون دوزخ سپری کردند که در آن راه، زمین بر ایشان چیره و مسلط شد و گوشتشان را خورد و خونشان رانوشید پس در شکاف گورهایشان جسم بی جانی شدند که دیگر حرکتی ندارد و گمگشته ای که هرگز پیدا نمی شود. رویداد های ترسناک دنیا دیگر آنان را به وحشت نمی اندازد؛ و حالات ناگوار،اندوهناکشان نمی سازد،و زلزله ها مضطربشان نمی کند و صدای رعد های سخت به گوششان نمی رسد. غائب شدگانى که کسى در انتظارشان نیست، و حاضرانى که حضور نمى ‏یابند، اجتماعى داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند.

از دوری و درازی راه جایگاهشان نیست که اخبارشان از یادها رفته و خانه هایشان خاموش گشته،بلکه از آن روست که جامی به آنان نوشانده اند که گویاییشان را گنگ و شنواییشان را کر نموده، و حرکاتشان را به سکون مبدل ساخته، در یک توصیف ارتجالی(بدون اندشه قبلی)می توان گفت  که آنان بی هوشان خاک افتاده ی به خواب رفته اند.آنان همسایگانى هستند که با یکدیگر انس ندارند و دوستانى ‏ که به دیدار یکدیگر نمى ‏روند. پیوندهاى شناسایى در میانشان پوسیده، و اسباب برادرى میانشان بریده شده. با اینکه با همند تنهایند،و با آنکه رفیقان یکدیگرند از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى می شناسند،و نه براى روز شامگاهى. شب، یا روزى که درآن به سفر مرگ رفته‏ اند برایشان جاویدان است. خطر های آن خانه را وحشتناک‏تر از آنچه می ‏ترسیدند یافتند، و نشانه‏ هاى آن را بزرگ‏تر از آنچه مى‏ پنداشتند مشاهده کردند. براى رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلى ‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر آن مردگان پس از مرگ سخن می گفتند از وصف آنچه مشاهده کردند و دیدند درمانده می شدند.

Pharaoh

پیام مردگان

حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا دیده هاى عبرت پذیر، آنها را میبینند، و گوش های جان اخبارشان را مى ‏شنود، که با زبان دیگرى با ما حرف مى‏ زنند و مى‏ گویند: چهره‏ هاى شاداب و زیبای ما زشت شد، و بدن‏هاى نرم و ظریفمان از هم گسیخت،جامه های کهنگى در بر کردیم، تنگى گور ما را در فشار گرفته، ترس و وحشت را از یکدیگر به ارث برده‏ ایم، خانه‏ هاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایى ‏هاى اندام ما را نابود، و نشانه ‏هاى چهره ‏هاى ما را دگرگون کرده است و ماندنمان در این منزل هولناک به درازا کشید، نه از اندوه رها شدیم، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد. 

اگر حالتشان را با عقل خویش تصور کنی، یا پرده‏ ها کنار رود و آنچه بر تو پوشیده بود آشکار گردد،خواهی دید که چگونه گوش هایشان را جانوران گزنده خورده اند پس کر شده اند،و بر چشمانشان سرمه ی خاک کشیده شده و از این رو فرو رفته،و زبانشان که گشاده و فصیح بود اینک پاره پاره شده،و قلبشان که بیدار بود اکنون در سینه از حرکت افتاده، و در هر عضوشان پوسیدگى تازه ‏اى فساد به بار آورده که آن را زشت گردانیده، و راه های آفت را به سوی آن اعضا هموار ساخته،اعضایی که همه تسلیم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى ناله و فریاد دارند. و آنان را مى‏ بینى که دل‏هاى خسته از اندوه، و چشم‏ هاى پر شده از خاشاک دارند، در هر یک از این سختی ها حالتی دارند که دگرگون نمى‏ شود و بلایی فراگیر که از میان نمی رود.

right way

عبرت از گذشتگان

زمین چه فراوان پیکران عزیز و خوش آب و رنگی را خورده که با غذاهاى لذیذ و رنگین زندگى کردند، و در آغوش نعمت‏ها پرورانده شدند پیکر هایی که خود را هنگام اندوه با اسباب شادمانی مشغول می ساختند، و به هنگام مصیبت خود ر ا تسلی می دادند،تا مبادا صفاى عیش و خوشی را برهم بزنند،و لهو و لعب باقی نماند دنیا به آنها و آنها به دنیا مى ‏خندیدند، و در سایه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند که دست روزگار با خارهاى مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار قوای شان را گرفت، مرگ از نزدیک به او نظر دوخت، و غم و اندوهى که نمی شناخت با او درآمیخت، و با غصه های پنهان که پیشتر آن را نیافته بود،همراز گشت.

در حالى که به تندرستی خود انس و اطمینان داشتند انواع بیماری‏ها در پیکرش پدید آمد، و هراسناک به اطبّا، که دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان کند پناه آورد ،اما سردی را برطرف نکرده گرمی را تحریک کرد،و گرمی را تحریک نکرده سردی سر کشید. داروی مناسب مزاج نه تنها او  را به اعتدال نیاورد،بلکه بیمارى را فزونى داد، تا آنجا که درمان کننده خسته، و پرستار او را فراموش، و خانواده از وصف و ادامه بیمارى‏ اش سست و ملول شدند، و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند، و در باره همان خبر ناگواری که از او پنهان می ‏داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.

Brainstorm_davenit

در هنگام احتضار

یکى مى ‏گفت وضع و حالش همین است که هست، دیگرى به تندرستی دوباره ی او امیدوارشان می ساخت، و سوّمى خاندانش را بر غم مرگ او تسلایشان میداد، و مصیبت گذشتگان پیش از او را به حاظرین یاد آور می شد. در این حال که در آستانه مرگ، و  فراق دنیا و ترک دوستان بود، ناگهان غصه ای از غصه هایش بر او هجوم آورد، فهم و درکش را گرفت،رطوبت زبانش خشکید. چه بسیار پاسخ هایی که می دانست اما از بیان آن عاجز بود، و چه سخنان دردناکى را می شنید و خود را به کری میزد! از شخص بزرگى که او را احترام میداشت،تا خردسالى که به او ترحّم مى‏ کرد

هان! مرگ را ورطه ها و دشواریهایی است سخت تر و هراس انگیز تر از آنکه بتوان وصفش کرد و یا بتوان با عقل‏هاى اهل دنیا درکش کرد.

game over



۱-ادیب، متکلم، مورخ، شاعر و فقیه شافعی سده هفتم هجری و از علمای بزرگ اهل سنت و شارح نهج البلاغه است.

۲- تفاخر به بیشتر داشتن،شما را غافل ساخت تا اینکه پایتان به گورستان رسید” (تکاثر،۱و۲)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد