خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

یاسین در 24 خرداد 92

دیروز اول وقت به همراه آقا یاسین برای شرکت در انتخابات به مسجد نزدیک خونه مون رفتیم که البته به خاطر ازدحام 1 ساعتی منتظر موندیم.




خلاصه وقتی مشغول نوشتن رای بودیم آقا یاسین اصرار داشت که مامان بده منم بنویسم....







اینجا هم یه دوست خوب به نام علیرضا پیدا کرد که البته 2 ماه از خودش کوچکتر بود و کلی با هم بازی کردند.


نظرات 1 + ارسال نظر
بانو شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:38

سلام فاطمه عزیزم چقدر بعضی از مردم ما احمق وابله وبی بصیرتند روحانی رذل را ترجیح دادن به اینهمه نامزد
اه اه
من که از امروز صبح از پای صندوق اومدم اعصاب ندارم
دلم برای مملکتم و دل رهبرم سید علی خون شده
بمیرم براش اون دیگه چ زجری میکشه
دشمنان ما در دشمنی متحد و ما دوستانمان پراکنده ومتفرق
حکایت مردم ما حکایت اهل کوفه است
بخدا توکل کن عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد