ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
احمد پسر حوارى مى گوید:
- آرزو داشتم سلیمان دارانى، یکى از عرفا، را در خواب ببینم.
پس از یک سال، او را در خواب دیدم.
به او گفتم:
- استاد! خداوند با تو چه کرد؟
گفت:
- اى احمد! از جایى مى آمدم، قدرى هیزم در آنجا دیدم، چوبى به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم، نمى دانم خلال کردم یا نه!
اکنون یک سال است که براى حساب همان چوب معطل هستم.
بحارالانوارجلد۱
نویسنده : معجزه دات کام
khoda be dade ma berese pas
پناه بر خدا