خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

روز جشن شکوفه ها در مهد ......



سلام.خوبین.این تصاویر مربوط به اخرین روز شهریوره که برای بچه های مهد جشن داشتن.یاسین که براش یه کم محیط جدید اومد از من جدا نشد و ترجیح داد کنار من رو صندلیش بشینه و به جای بالا و پایین پریدن بیسکوییت گاز بزنه.


این دو نفر که ارگ میزدند و هر از گاهی اینجا را با مراسم های عروسی اشتباه می گرفتن(اه اه).این اقا هم که فیلمبرداره و تا اخر سال از فیلمای این اقا که مربوط به 13 مراسم خواهد شد به خانواده ها یک دی وی دی از فیلم بچه ها داده میشه.





بالاخره یاسین رو راضی کردم بره جلوی من عکس بگیره.اگه یه کم به هم ریختس تعجب نکنید صندلی بچه ها رو جمع کردن تا بچه ها اون وسط بپرن و برف شادی به سرشون بپاشن






بعد مراسم بچه ها اومدن تو حیاط و به جای اینکه برن تو صف به سمت تاب هجوم اوردن




بالاخره اومدن تو صف.اگه گفتین یاسین کدومه یه جایزه میدم؟


بادکنکا را داشته باشین فقط!!!!




بچه ها از زیر قران رد میشن قران رو بوس میکنن ویه بسته شکلات تزئینی کادو می گیرن.یاسین با صف نرفت زیر قران.قاطی صف پیش دبستانی ها رفت بالا و به خاله مهد گفت بادکنکا بده خاله و این جمله را هزار بار تکرار کرد.قرار شد وقت رفتن بگیره.





نیم ساعت حضور بچه ها در کلاس و معارفه با خاله ها.اسم کوچوی بغل یاسینم اقا علی اکبره.ماهه.کجا را میبینین؟



بچه ها به جون شکلات ها شون افتادن



اینجا هم از خاله مهد جایزه گرفتن.حدس بزنین چیه؟

اینم بادکنکی که بالاخره یاسین از خاله مثلا کادو گرفت.



مامانم بادکنکت نور میده ها.روز تابه





نظرات 1 + ارسال نظر
zahra چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:24 http://www.newdentistry.blogfa.com

doret begardam khaleeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee

خدا نکنه خاله جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد