لطف کریم
ما را نظر لطف کریم است مداوا ورنه سخن از درد با بنده چه سازد
گفتیم و شنیدند و هنوزم بسوزیم تا کی نگه او چاره درد بسازد
ما را نظر لطف کریم است مداوا ورنه سخن از درد با بنده چه سازد
گفتیم و شنیدند و هنوزم بسوزیم تا کی نگه او چاره درد بسازد
هیشکی هم نیست بهمون بگه تو دلم ول وله اس واسه خواستنت
مخاطب خاص
هی بانو
تویی که دل صاف و ساده و مهربونی داری
دل نبند به جمله هایی مثل
تو دنیای منی
تو نفس منی
تو عشق منی
تو بری من میمیرم
و...
اینا همش کشکه
دلتو سفت بچسب
ادمای این زمونه اونقدر معرفت ندارند که قدر دل پاکت رو بدونن و نشکوننش
توکل کن
تفکر کن
استینها را بالا بزن
انگاه دستان خداوند را مینینی
که زودتر از تو دست به کار شده اند ..
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن
چون به قلب هم زخم زدن
نمیتونن دشمن همدیگه باشن
چون زمانی عاشق هم بودن
تنها میتونن اشنا ترین غریبه برای هم باشن ...
این بی خبری ها
گاهی دیدار از سر اجبار
بودن ها
ندیدن ها
یعنی برو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید میدانست بی او حتی نمیخواهم خدا هم نگهدارم باشد...
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
گاهی دلت از کسی میگیرد که فکر کردی با تمام ادم های کنارت فرق دارد...
نه جسارت رفتن
هی میرن و برمیگردن گند میزنن به زندگی ادم
خداروشکر تنوع زیاده حوصلمون سر نمیره
حق نداری دستاشو بگیری که به دستات عادتش بدی
وقتی کسی رو سهم خودت نمیدونی
حق نداری پیچ و تاب بدنشو زیر و رو کنی
وقتی موندنی نیستی
حق نداری از اینده ای خوش باهاش حرف بزنی و براش رویا بسازی
وقتی دلت به موندن کنارش شک داره
حق نداری بهش بگی عشقم
وقتی همیشه دنبال یه حرفی بحثی سندی بهانه ای که ترکش کنی حق نداری ادعای
دوست داشتن کنی
و وقتی به اعتماد کسی تکیه گاه شدی
حق نداری زمینش بزنی...
زمانی که برای همه کست هیچ کس نباشی...
حالا یقین دارم
من بین دو نفر ایستاده ام
چقدر تفاوت وجود دارد
بین واقعیت و طرز فکر من...
دارم میرم دارم میرم
چه راهی بی تو درپیشه
باید آغوش و کوتاه کرد
که رفتن سخت تر میشه
دارم میرم ولی ای کاش
به تو عادت نمی کردم
بهت قولی نمی دم چون
می دونم بر نمی گردم
دارم میرم از این خونه
شاید تقدیرم این باشه
فقط ترس من از اینه
که دستم از تو کوتا شه
همین خوبه که خوابیدی
نمی بینی دارم میرم
گاهی مرگم حریفم نیست
من از دلتنگی میمیرم
نازنینم خداحافظ من دیگه بر نمی گردم
بسه هرچی که کشیدم بسه هرچی گریه کردم
نازنینم خداحافظ دیگه این جا جای من نیست
رسم زندگی تو این جا چیزی جز تنها شدن نیست
وقت رفتن آسمون هم مثه من از هم می پاشه
خیلی سخته که یه آدم این قدر غریبه باشه
میرم اما نمی دونم چجوری طاقت میارم
من تو کوچه های این شهر جوونیمو جا می ذارم
هیشکی نیست که وقت رفتن پشت سرم اشکی بریزه
جاده ای که پیش رومه جاده مرگ و گریزه
نازنینم خداحافظ من گلایه ای ندارم
تنها من نیستم که این جا به شب و گریه دچارم
نازنینم خداحافظ سرنوشت من همینه
باید از این جا برم تا کسی بغضمو نبینه
نشانه های سست بام منم که تکیه داده ام
به این دو چشم بی گناه عذاب گریه داده ام
منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم
برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم
من از تمامه اسمان به یک ستاره دل خوشم
تویی که طول می کشی منم که وقت می کشم
نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد
دل من از هرچه که بود همیشه بی نصیب شد
صبح ندیده عرمان زود غروب می شود
تو خوب زندگی کن ببین چه خوب می شود
کسی برای عاشقی حکم قفس نمی دهد
گناه نکرده ادمی تاقاس پس نمی دهد
نشانه های سست بام منم که تکیه داده ام
به این دو چشم بی گناه عذاب گریه داده ام
منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم
برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم
سخته؛ خیلی سخته!
وقتی بدونی اون تمام زندگی توست ،
اما ندونی تو کجای زندگی اون هستی !
هی فلانی!دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد:
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری !
یار با ما بیوفایی میکند بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا جای دیگر روشنایی میکند
میکند با خویش خود بیگانگی با غریبان آشنایی میکند
چوفروشست آن نگار سنگ دل با من او گندم نمایی میکند
یار من اوباش و قلاشست و رند بر من او خود پارسایی میکند
ای مسلمانان به فریادم رسید کان فلانی بیوفایی میکند
کشتی عمرم شکستست از غمش از من مسکین جدایی میکند
آن چه با من میکند اندر زمان آفت دور سمایی میکند
سعدی شیرین سخن در راه عشق از لبش بوسی گدایی میکند
به اینكه قهري هنوز؟!
دلخوري هنوز؟!
دلتنگم میشوي هنوز؟!
برایت مهمم هنوز؟!
این سوالها را من هر روز در دلم از تو می پرسم...
بلاتكلیفم میان دو كلمه آره یا نه ؟
اما فقط میدانم که می خواهمت
هـنـــــــــــــــــــــــوز. ....!
هر جور میتونی بمون من با تو سازش میکنم
هر بار میگفتم نرو اینبار خواهش میکنم
با زخم تنهاتر شدن محتاج تسکینم نکن
تنهاتر از من نیستی تنها تر از اینم نکن
با گریه های هرشبم دنبال مرحم نیستم
اینبار بشکن بغضمو فکر غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه
این التماس آخرم خیلی بزرگم میکنه
باور نکن راضی بشم چون دوستت دارم بری
انقدر درارو وا نکن من که نمیزارم بری
یک عمر من پر پر زدم چون درد دوری کم نبود
اینا که میگم یک شب از چیزی که حس کردم نبود
با گریه های هرشبم دنبال مرحم نیستم
اینبار بشکن بغضمو فکر غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه
این التماس آخرم خیلی بزرگم میکنه
دیگه میرم نمی خوام زندگی رو بعد از این برای تو سخت کنم
درسته هیچی نبودم اما آرزوم بود تو رو خوشبخت کنم
تو زیادی و من از کم کمتر تر، اره خوب هیچی ما هم سطح نیست
حالا وقت بودنم تموم شد و واسه ی موندنم فرصت نیست
از خیال روزی که نبینمت همیشه پشت دلم میلرزید
اگه کم گذاشتم و کم بودم به خدا بدون که دستم نرسید
عاشقت بودم و از دست تو دل پر و لبریز شد از غصه و درد
تو فقط بگو ازم چی خواستی که دلم تونست و واسه تو نکرد
حالا چی شد که یهو فهمیدی جام تو این زندگی کمرنگ شده؟
اتفاقی بود این رفتن یا که نه دلت برام تنگ شده؟
حالا که جاده دو راهی شده و منم تنهایی باید برگردم
لااقل پاشو منو بدرقه کن فکر نکن راه تو رو سد کردم
حالا که جاده به من نزدیکه نمیگم بیا منو راهی کن
نمیگم بیا با هم برگردیم لااقل یک ذره همراهی کن
ما که هیچیمون مثل هیشکی نبود من بیچاره چقدر تاریکم
نمیخوام سرت رو شونه ام باشه، لااقل یه کم بیا نزدیکم
بگو سرگرم چی بودی
که اینقد ساکت و سردی
خودت آرامشم بودی
خودت دلواپسم کردی
ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه
چقدر باید بمونم تا یکی مثل ِ تو پیدا شه
تو روز و روزگار ِ من
بی تو روزای ِ شادی نیست
تو دنیای منی امـّا
به دنیا اعتمادی نیست
***
تو روز و روزگار ِ من
بی تو روزای ِ شادی نیست
تو دنیای منی امـّا
به دنیا اعتمادی نیست
***
سلام ای ناله بارون
سلام ای چشمای گریون
سلام روزای ِ تلخ من
هنوزم دوستش دارم
سلام ای بغض تو سینه
سلام ای آه ِ آیـیـنــه
سلام شب های دل کندن
هنوزم دوستش دارم
نمیدونی تو این روزا چقد حالم پریشونه
دلم با رفتنت تنگ و دلم با بودنت خونه
خرابه حال من بی تو نمیتونم که بهتر شم
تو دستای تو گل کردم بزار با گریه پر پر شم
یه بی نشونم تو این خزون ، یه بی نشونم تو این خزون
منو از خودت بدون
یه بی نشونم تو این خزون ، یه بی قرارم ، یه نیمه جون
منو از خودت بدون ، منو از خودت بدون
سیگارم چه خوب درک میکندمرا...
وای که چه زیباکام میدهد...
این نوعروس هرشب تنهایی هایم...
لباس سپیدش راتاصبح برایم میسوزاند...
ومن تاصبح برلبانش بوسه میزنم...
چه لذتی میبرم ازاین همخوابی...
اوازجان مایه میگذاردو
من ازعمر...
هردومیسوزیم به پای هم...
نه ی خواهش دارم
نفس رو قطعش کن تا هم من راحت بشم هم کسایی که دوست ندارن من باشم
کاش من یکی از بنده های خوبت بودم چون تو خوبا رو زودتر میبری پیش خودت.....
ای دل دیگه تنها باش و بسوز دیگه چشمو به در ندوز اخه اون دیگه پیشت نمیاد...
رفتش اما عکساش کنارمه فقط تنهایی یارمه ببین توی صدام غمه
من توی خواب و خیالم هنوز دستاشو میگیرم
میدونم که نمیاد اما من براش میمیرم همه احساس و قلبم تو دستای تو گیره میخوام رها شم از تو عشقت از دلم نمیره
دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم واسه عمری که سوزوندی ولی باز نرفتی از یادم دلم سوخت دلم سوخت دلم سوخت ای دل ......