خاطرات یاسین
خاطرات یاسین

خاطرات یاسین

سفر یک روزه به چشمه ناز در 24مرداد 92

سلام.این تصویر زیبا مربوط به چشمه ناز هستش که خیلی با صفا و دیدنیه.اگه خواستین یه سر برین اونجا باید مسافتی که میگم برین.

اصفهان-شهرضا-سمیرم-به سمت شهر ونک-چشمه ناز.

اینقدر این آب خنک وگواراست که حرف نداره.یه چشمه اب معدنی خنک.چند تا کارخونه همون اطراف در حال بسته بندی اب معدنی هستند.1 دقیقه به صورت دائمی نمیشه پا یا دست را زیر اب نگه داشت.

یاسین هم کلی بهش کلی خوش گذشت.بعضی از عکساشا میذارم.

http://s1.picofile.com/file/7896646127/%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%AF%D8%B1_24%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF92_023.jpg


یاسین چوب جمع کرده


مشغول چه فکری هستی گل مامان؟

ای پسر بازیگوش.

http://s4.picofile.com/file/7896648381/%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%AF%D8%B1_24%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF92_021.jpg

بقیه عکسا و فیلم باشه برای بعد.

اعتقادات وهابیت

پرسش :
در مورد مسلک وهابیت و اعتقادشان توضیحاتی بدهید؟

پاسخ :
موسس فرقة وهابیت محمد بن عبدالوهاب نجدی است، ولی اساس اعتقادات وهابیت بر می گردد به نظرات ابن تیمیه که در قرن هشتم هجری می زیسته است و خود ابن تیمیه هم تحت تاثیر برخی از احادیث و آراء احمد حنبل پیشوایان مذهب حنبلی است.
عقاید و باورهای وهابیت عبارتست از:
1. وهابیت اعتقاد دارند که شفاعت کردن انبیاء و اولیاء خدا اثری ندارد، بنابراین اگر بندگان خدا میان خود و خدا کسانی را واسطه قرار دهند و از آنها بخواهند که نزد خدا از آنان شفاعت کنند، این عمل شرک است و عبادت برای غیر خدا شمرده می شود و لذا این کار حرام است.[1]
شیعه امامیه براساس آیات و روایات این عمل را جایز می داند زیرا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و مومنان شایسته و فرشتگان می توانند از بندگان، نزد خدا شفاعت کنند و بندگان نیز می توانند به وسیله آنها از خداوند حاجت طلب کنند.[2]
2. از دیدگاه وهابیت کسانی که در نزد خدا دارای مقام هستند، توسل جستن به آنها جایز نیست، محمد بن عبدالوهاب توسل به مردگان را خطاب به یک امر معدومی می داند و می گوید این کار از نظر عقل زشت و بیهوده است، زیرا مردگان قدرت بر اجابت کردن، خواسته های انسانهای زنده ندارند.[3]
شیعة امامیه استمداد از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ را (چه در حال حیات و یا پس از آن) برای بر طرف ساختن مصائب جایز می داند.
3. از عقاید فرقه وهابیت این است که بنای قبور، محکم کردن آنها و قرار دادن ضریح بر روی آنها همگی شرک است.[4]
از نظر شیعه امامیه بنای قبر، محکم کردن آنها و قرار دادن ضریح بر روی آنها، موجب بزرگداشت دین مقدس اسلام است و نگاه داری آنها از ویرانی و نابودی امری جائز و پسندیده است.
4. وهابی ها می گویند: زینت کردن مشاهد مشرفه با طلا و نقره و آراستن آنها به جواهرات و روشن ساختن چراغها در آنها حرام است.[5]
شیعه می گوید: زینت کردن مشاهد مشرفه و آویختن زیور آلات را باید با زینت کردن کعبه و پوشش آن مقایسه کرد، زیرا منظور در هر دو نشانه بزرگداشتن آنها است و سیرة پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در زمان حیات خود همین بوده است.
5. گروه وهابیت زیارت قبور پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ را شرک می داند.[6]
جواب این است که نه تنها روایات شیعه بلکه احادیث اهل سنت که به طور متواتر و صریح وجود دارند، زیارت اهل قبور و زیارت مرقد منور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ امر جایز و مستحب می دانند و همچنین عمل مسلمانان از زمان خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تاکنون چنین بوده است و حتی خود پیامبر به زیارت شهدای جنگ احد می رفت.
6. وهابیت خراب کردن مساجدی را که در اطراف مشاهد مشرفه بنا شده واجب می دانند اما شیعه و سایر مسلمانان ساختن مسجد در اطراف مشاهد، قبور انبیا و امامان و اولیاء را جائز دانسته و انهدام آنها را حرام می دانند، زیرا احترام مساجد در هر جا که باشد واجب است، و خصوصاً اگر در کنار قبر انبیا و اولیا قرار داشته باشد مانند مسجد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که در کنار مرقد آن حضرت است و یا مسجد الاقصی که بسیاری از پیامبران آل اسحاق در آن مدفون هستند. فخر رازی به نقل از مؤمنین می گوید: «که مسجدی در غار اصحاب کهف بنا کنیم تا بدان وسیله آثار اصحاب کهف را نگهبان باشیم. »
8. وهابی ها ادعا می کنند این باورند که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ از علم غیب بر خوردار نیستند و برای ادعای خود تمسک جسته اند به آیه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو»[7]
در نقد این مطالب می توان گفت که علم غیب دو گونه است؛ علم غیب ذاتی و استقلالی، و علم غیب غیر ذاتی، آنچه در آیه نفی شده علم غیب ذاتی است، یعنی غیر از خداوند هیچ کس علم غیب ذاتی ندارد و آنچه برای انبیا و اولیا(ع) ثابت است، علم غیب غیر ذاتی است، یعنی علم غیب انبیا و اولیا ذاتاً به خداوند بر می گردد، و به اجازه و اذن خداوند آن بزرگواران از علم غیب برخورداراند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آئین وهابیت، شیخ جعفر سبحانی.
2. فرقه وهابی و پاسخ شبهات آنها، علامه فقید سید محمد حسین قزوینی.
3. وهابیت، ایده استعمار ص 83 - 88.
[1] . دوانی، علی، فرقه وهابی، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 119.
[2] . نساء/64. تفسیر فخر رازی، ذیل آیه.
[3] . فرقه وهابی، ص 135.
[4] . دهقان، عزت الله، عقائد وهابیان، ناشر دارالکتب الاسلامیه، 1367، ص 84..
[5] . دوانی، علی، فرقة وهابی، وزارت ارشاد اسلامی، 1366 ص 181.
[6] .همان، ص189.

[7] . المیزان، تفسیر آیة 26، سورة جن.

..................................................................................................................................................................




پرسش :
چه نقدهای کلی بر فرقه وهابیت وارد است؟

پاسخ :
تردیدی در این نیست که فرقه وهابیت که توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم قمری ابداع و پایه‌گذاری شد، براساس عقاید ابن تیمیه و ابن قیم جوزی، هم در عرصه اعتقادات و هم در حوزة فقه و احکام در مقابل مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، بلکه در حقیقت در برابر دین مبین اسلام قد علم کرده و با این بدعت، اسلام را منحصر به خود دانسته و سایر مسلمین را خارج از دین اسلام و محکوم به کفر و شرک کرده‌اند. و به این ترتیب خواستند ضربه خصمانه و جاهلانه خودشان را هم بر پیکر جامعه اسلامی و هم بر اصل دین اسلام وارد نمایند. و به نحوی با اسلام و مسلمین رفتار کردند و می‌کنند که گویا دین محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ مثل سایر ادیان گذشته منسوخ گردیده و دین جدیدی توسط محمد بن عبدالوهاب ـ‌ همانگونه که در مقدمه کتاب توحید او اشعار بر این مطلب وجود دارد ـ برای نجات و هدایت مردم خصوصاً مسلمانان که با معیارهای توحیدی وهابیت مشرک و کافر شده‌اند، آورده شده است. پس این فرقه از جهات مختلفی قابل نقد و بررسی است و به چند نقد کلی وارد بر آن اشاره می‌شود.
1 . وهابیت و اعتقاد به تجسیم و تشبیه خداوند به مخلوقات: اولین نقدی که بر وهابیت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باری تعالی می‌باشد.اعتقادات وهابیت نسبت به خداوند مستلزم تجسیم و تشبیه بوده و تمام چیزهایی را که در یک پدیده‌ مادی خصوصاً انسان وجود دارد، برای خداوند نیز ثابت می‌داند. وهابیها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشری پنداشته و عرش و محل سکونت او را در جهت فوق، بالاتر از جایگاه مخلوقاتش قرار می‌دهند.[1] و برای عرش خداوند اوصافی مانند خصوصیات تخت‌های شاهانه قائل هستند.[2] و می‌گویند: خداوند در روز جمعه از روزهای آخرت با انبیاء خودش جلسه تشکیل می‌دهد و برای این کار از عرش فرود می‌آید و بر کرسی خاصی که برای این منظور در نظر گرفته شده است می‌نشیند و بعد از گفتگو با انبیاء جلسه را ترک گفته و به عرش خودش برمی‌گردد.[3] و نیز معتقد‌اند که خداوند با چشم سر دیده می‌شود.[4] و برای این ادعا چنین استدلال می‌کند که هر چیزی که وجودش کاملتر باشد برای دیدن سزاوارتر است. و از آن جا که خداوند اکمل موجودات است سزاوارتر برای دیدن از غیر او است.[5] وهابی‌ها بعد از اینکه برای خداوند دست، پا، ساق، کفش طلائی و امثال اینها را قائل می‌شوند، می‌گویند: خداوند هر شب به آسمان زمین فرود می‌آید و در شب عرفه به زمین نزدیک‌تر می‌شود تا دعاهای بندگان خود را از نزدیک اجابت کند.[6]
این معتقدات وهابیت علاوه بر اینکه جسمیت، شباهت، کیفیت، کمیت، محدودیت و عجز را که منافات با عقل و نقل دارند برای خدا ثابت می‌کند، بعضی اشکالات علمی غیر قابل انکارنیز بر این معتقدات وارد می‌باشد.
الف) اینکه می‌گویند: خداوند در جهت فوق قرار دارد قطعاً مراد از فوقیت، فوقیت، مکانی وخارجی می‌باشد. یعنی خداوند بطور فیزیکی و خارجی در جهت بالا قرار دارد. اگر این فوقیت در محدوده کره زمین که بشر و بندگان خدا در آن زندگی می‌کنند ملاحظه شود، اولاً فوقیت یک امر اضافی بیش نیست. ثانیاً با کروی بودن زمین برای آن جهات‌ بی نهایت فوقانی وجود دارد. بنابراین علاوه بر اینکه خداوند در حدود جاذبه زمین محصور می‌گردد. کدام یکی از این جهات بی‌نهایت می‌تواند مبدأ و مسیر برای جهت فوق که مکان خدا باشد قرار می‌گیرد؟ اما اگر فوقیت در خارج از قوة جاذبه زمین تصور شود، در این صورت فوقیت دیگر معنای اضافی خودش را هم از دست داده و به یک مفهوم بی‌مصداق تبدیل می‌شود، چون در خارج از مرزهای قوة جاذبة یا اصلاً فوقیت و تحتیت هیچ حقیقتی ندارد و یا با قرار گرفتن در تحت نیروی جاذبه موجود مادی دیگر این زمین است که در جهت فوق تصور شده و دیده می‌شود. پس وقتی که هیچ مکانی را نمی‌توان مصداق فوق تلقی کرد، چگونه ممکن است که خداوند و عرش او در فوق زمین یا فوق همه عالم قرار بگیرد.
ب) اشکال دیگری که می‌توان بر عقیده وهابیان در این حوزه ایراد نمود اینست که اگر خداوند متعال هر شب برای اجابت دعا نزد بندگانش به آسمان زمین فرود می‌آید، لازمه آن اینست که خداوند باید به صورت مستمر در آسمان زمین استقرار داشته باشد، چون زمین همیشه دارای شب بوده و شب هرگز در هیچ لحظه‌ای از زمین جدا شدنی نیست بنابراین عرش خداوند هم دائماً از وجود خدا خالی خواهد بود.
2 . مورد دوم از عقاید وهابیت که بصورت کلّی می‌تواند مورد نقد و اشکال قرار بگیرد، اعتقاد خاص این فرقه در مسئله توحید در عبادت است.وهابی‌ها با داخل نمودن امور متعددی را در معنای عبادت،دایره توحید در عبادت را آن قدر ضیق کرده‌اند که امکان عملی بر طبق آنرا باقی نگذاشته است و در مقام عمل حتی خود آنان هم نمی‌توانند از موحّدین در عبادت به شمار آیند. ابن تیمیه می‌گوید: عبادت اسم جامعی است برای هر چه که خداوند آن را دوست‌ داشته و می‌پسندد و این چیز می‌تواند در قالب گفتار باشد و می‌تواند به شکل عمل باطنی، و ظاهری مثل نماز، زکات، روزه و حج، راستگویی، اداء امانت، صله ارحام از انسان صادر گردد.[7] آنان هر عملی را که حاکی از احترام و تعظیم غیر خدا باشد موجب شرک و کفر می‌دانند و لذا به پیروی از این عقیده، شفاعت، توسل، تبرک زیارت قبور انبیاء و اولیاء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صدای بلند بر پیامبر اسلام خصوصاً در کنار قبر آن حضرت، جشن و شادی در میلادهای پیامبر و ائمه ـ علیهم السّلام ـ سوگواری در روزهای وفات و شهادت آنان وساختن قبّه بر قبور مبارک آنان و هر چیز دیگری که از احترام،‌تعظیم، تقدس آنها چه در عمل و چه در قول حکایت بکند به اعتقاد وهابیت حرام و غیرمشروع بوده و اعتقاد به این امور و عمل به آنها را باعث شرک و کفر می‌دانند. وهابی‌ها دقیقاً بر خلاف آیات قرآنی و روایات نبوی و سیره اصحاب و مسلمین و حکم عقل قدم برداشته و عبادت را بر طبق خواست و میل خودشان طوری تفسیر کرده‌اند که نه تنها راه و طریق بسوی اسلام را مسدود نموده‌اند، بلکه خط بطلان بر دین مبین اسلام کشیده و امکان مسلمان شدن را از هر کسی گرفته‌اند.
در اینکه عبادت فقط برای خدا است و عبادت غیر خدا با توحید در عبادت منافات دارد هیچ شک و تردیدی نه شرعاً‌ و نه عقلاً وجود ندارد. ولکن هر فعل یا قول انسان حاکی از تعظیم، تکریم غیر خدا ونیز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غیر خدا نمی‌تواند عبادت باشد. چون بالاترین درجه خشوع و خضوع که عبارت از سجده باشد در برابرغیر خدا در قرآن نه تنها جایز شمرده شده است بلکه امر و دستور الهی بر آن وجود دارد.[8] اگر سجده از مصادیق عبادت باشد هرگز خداوند به ملائکه دستور نمی‌داد که در برابر حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به سجده بیافتند و نیز شیطان نباید در اثر عدم سجده کافر شده و ملعون درگاه الهی قرار می‌گرفت، بلکه بنابر معیار وهابیت باید از موحدین بشمار می‌آمد و این فرشته‌ها است که با این عمل‌شان کافر شده‌اند.
و اگر سجده از مصادیق عبادت می‌بود سجدة حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ و مادر و برادران حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ در برابر او[9] هیچ توجیهی ندارد جز اینکه گفته شود العیاذ بالله آنها با این عمل‌شان مشرک شده‌اند. اگر اعتقاد به تقدس غیر خدا و خشوع و تذلل در برابر آن شرک و عبادت می‌بود، پس تمام کسانی که طواف کعبه را انجام داده‌اند و یا اعتقاد به وجوب آن در مراسم حج دارند، به دستور خداوند مشرک شده‌اند.[10]
با توجه به این ادلّه قرآنی ونیز روایات بی‌شماری در جواز شفاعت و توسل به غیر خداوند برای آمرزش گناهان و با ضمیمه سیرة مسلمانان از صدر اسلام تاکنون نه تنها دلیلی بر عبادیت مجرد خشوع و خضوع در برابر غیر خداوند و نیز شفاعت و توسل و امثال اینها نداریم بلکه دلیلی بر عدم عبادت این امور وجود دارد. پس عمل به این امور نه تنها شرک و کفر را به دنبال ندارد بلکه در موارد خودش امر پسندیده و تأمین کنندة رضایت خداوند می‌باشد. حتی مجرد تذلل و خشوع در برابر چیزی که اصلاً صلاحیت برای این امر را ندارد و نیز طلب شفاعت و توسل از کسی که هیچ بهره‌ای از تقدس و تقرب الهی نداشته باشد. نمی‌تواند موجب شرک در عبادت بشود. چون شرک چیزی نیست که با هر اعتقاد و عملی تحقق پیدا بکند بلکه معیار اساسی در شرک و توحید چه در عبادت و چه در غیر آن، اعتقاد و عدم اعتقاد به الوهیت، ربوبیت و معبودیت غیر خدا می‌باشد. بنابراین، این اعمال در برابر غیر خدا با اعتقاد به اینکه او خدا،‌معبود و پروردگار است، تبدیل به عبادت شده و شرک در عبادت را به دنبال خود می‌آورد. پس عمل خاضعاته و خاشعانه انسان وقتی می‌تواند عبادت باشد که در برابر چیزی به عنوان اینکه آن چیز خدا و پروردگار است، انجام بگیرد. آیت الله سبحانی در تعریف عبادت می‌گوید: عبادت دارای دو رکن است یکی اینکه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اینکه این عمل در برابر کسی انجام بگیرد که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او وجود داشته.[11]
این دو نقد کلی بر وهابیت اجتناب‌ناپذیر است و سایر اشکالات جزئی بر آنان ناشی از همین دو انحراف کلی می‌باشد. تکفیر همه مسلمین،‌ توهین به انبیاء‌و ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ و برخورد نادرست با قرآن کریم و روایات نبوی، محبت با دشمنان اهل بیت و خصومت با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از ثمرات این دو عقیده کلی وهابیت می‌باشد. و شاید مسئله برعکس بوده و اساس این اعتقادات کلی وهابیت را دشمنی و عداوت سران و پیشوایان وهابیت با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تشکیل می‌دهد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 .فی ظلال التوحید، تألیف آیت الله سبحانی.
2 . السلفیه بین اهل السنة و الامامیه،‌تألیف سید محمد کثیری.
3 . الفرقة الوهابیة فی خدمة من؟ تألیف سید ابوالعلی تقوی.


[1] . ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، منهاج السنة، ‌بولاق مصر، مطبعه کبری امیریه، چاپ اول، 1321 ق، ج1، ص363.
[2] . ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج5، ص137، و ابن قیم، محمد بن ابی بکر، ‌توضیح المقاصد، بیروت، المکتب الاسلامی، چاپ سوم، 1404 ق، ج1، ص234، و سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، شرح کتاب توحید، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، بی تا، ج1، ص659.
[3] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت، ‌دارالکتب العلمیه، ج1، ص51، و مجموع الفتاوی، بی جا، بی تا، ج5، ص55، و ابن قیم، ‌محمد بن ابی بکر، زاد المعاد، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهاردهم، 1407ق، ج1، ص369.
[4] . ابن تیمیه، منهاج السنة، مؤسسه قرطیه، اول، 1406 ق، ج3، ص341.
[5] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، مصر بولاق، مطبعه کبرای امیریه، ج1، ص217.
[6] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه کبرای امیریه،‌ اول،1321 ق، ج1، ص262.
[7] . سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ 1412 ق، ص 25.
[8] . بقره/34.
[9] . یوسف/100.
[10] . حج/29.
[11] . سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ 1412 ق، ص 22.




برگرفته از وبلاگ اندیشه قم

خواهش می کنم با دقت بخوانید

پرسش :
بهائیت چیست و چه عقاید و احکامی دارد؟


پاسخ :
وقتی در قرن 13 هجری قمری شخصی به نام علی محمد شیرازی ادعای نیابت و باب امام زمان(ع) را کرد، با حمایت مستقیم کشورهای سلطه طلب توانست بین مردم ایران اختلاف اندازد و بر پایه همین حمایت ها بود که بعد ادعای مهدویت و سپس نبوت کرد و در آخر ادعا نمود که او خدا است و خداوند در او ظهور کرده و دورة دین اسلام به پایان رسیده است و در نهایت بر اثر واکنش علمای اسلام، در سال 1266 قمری در تبریز اعدام گردید و بعد از او میرزا حسینعلی ملقب به بهاء الله ادعای جانشینی او را کرد و گفت منم خدای عزیز که باب مژده آمدنم را داده بود و در کتاب هایی که نازل کرد تنها مقداری از احکام باب را نسخ کرد و پس از او پسرش عباس معروف به عبدالبها جانشین او شد.[1]
در این نوشته قبل از بیان عقاید و احکام بهائیت اشاره ای خیلی کوتاه به حمایت های بیگانه گان از این فرقه می کنیم:
1. حمایت روسیه: سفارت روسیه از اول فتنه بابیه و پیدا شدن فرقه بابیه و بهائیه از رهبران این فرقه حمایت می کرد. به عنوان مثال دالگورکی سفیر روسیه در تهران برای نجات بهاء الله از زندان پادرمیانی کرد و فرستاده خود را با وی همراه نمود تا به سلامت از ایران خارج شود.
2. دولت انگلستان: بعد از انتقال رهبری بابیت و بهائیت به عراق و سپس فلسطین، رهبران این فرقه خود را به تبعیت استعمار انگلیس در آوردند به طوری که پس از پایان جنگ جهانی اول به پاس خدماتی که عبدالبهاء برای استعمار انگلیس انجام داده بود طی مراسمی لقب سِر(Sir) و بزرگترین نشان خدمتگزاری، نایت هود(Knight Hood) را دریافت کرد.
3. آمریکا: در اثر حمایت های آمریکا، بهائیگری به ستون پنجم و یکی از ابزارهای استکباری آمریکا بعد از جنگ جهانی اول مبدّل شد.
4. پادشاه عثمانی: برای قدردانی از حمایت های عثمانی از بهائیت، عبدالبهاء لوحی برای او نازل کرده و از او تشکر نمود.
5. دولت غاصب اسرائیل: بهائیت از اول پیدایش خود با یهود همکاری داشت، به طوری که دکتر احمد شلبی عقاید این فرقه را در کتاب مقارنة الادیان الیهودیه می آورد که هیئت بین المللی حیفا در نامه ای به محفل روحانی ملی بهائیان ایران در اول ژوئیه 1952 رابطه شوقی افندی رابا حکومت اسرائیل اعلام داشت.[2]
با توجه به مطالب فوق معلوم می شود که فرقه بهائیت از اول تأسیس تا زمان حال همیشه وسیله ای برای خیانت به مسلمانان و حمایت از دولت های استعماری بوده است.
اما در مورد عقاید آنان باید گفت کتابهائی که البهاء الله یعنی میرزا حسینعلی به گمان خودش نازل کرده و عقاید و احکامش را گفته است به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
1. الایقان 2. مجموعة الالواح 3 . الشیخ 4. اقدس 5. نبذة من تعالیم حضرت البهاء[3]
عقاید بهائیت:
بیشتر عقاید بهائیت در محور بهاء الله است که در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم:
1. شناخت: اولین چیزی که بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحی و طلوع امرالله است، یعنی معرفت به میرزا حسینعلی بهاء الله که در اثر این شناخت اعمال قبول می شود.
2. بهاء الله همان خداست و پس از او شوقی افندی خدا شد.
3. بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است، یعنی سید علی محمد شیرازی باب فقط مژده رسان بهاء الله بود و با آمدن او قیامت نزدیک می شود.
4. اسماء، صفات و افعالی که برای خداوند تبارک و تعالی ذکر می شود رموزی است برای اشخاصی که آنها مظهر الله هستند(یعنی خدا در آنها ظهور کرده است) و گرنه خداوند، اسماء و صفات و افعال ندارد.
5. بهاء الله، احد و واحد است و شریکی در ملک برای او نیست، چرا که خداوند در او ظهور کرده است و این ظهور برای شناخت بیشتر خداوند است که در حجاب غیب از نظرها پوشیده است.
6. بهائیت از همه ادیان گذشته بهتر است، چرا که خداوند در بهاء الله ظهور کرده است و ادیان دیگر با ظهور بهاء تمام می شوند و به مرحله کمال می رسند.
7. دین اسلام تا آمدن بهاء الله معتبر بود و قرآن کریم هیچ گونه اعجازی ندارد و توسط باب نسخ شده است.
8. بهاء الله یک معجزه است، زیرا بدون اینکه به مدرسه برود توانسته الواح مقدس فارسی و عربی را املاء نماید.
9. شریعت بهائی فقط پس از هزار سال قابل تغییر است یعنی خداوند تبارک و تعالی می تواند بعد از هزار سال در شخص دیگری ظهور کند و دین بهائیت را نسخ کند، همچنانکه با ظهور خود در بهاء، دین اسلام را نسخ کرد.[4]
احکام:
بهائیت برای خود احکامی را هم به گمان خویش نازل شده، دارند که به چند نمونه مهم اشاره می کنیم:
1. نماز: صبح و ظهر و شام 9 رکعت به صورت فرادی نماز می خوانند و قبله شان شهر عکا است که قبر میرزا حسینعلی بهاء (خدایشان) در آنجاست. در بهائیت نماز آیات نسخ شده و کسی که آب ندارد به جای وضو ، پنج بار می گوید: بسم الله الاطهر الاطهر.
2. روزه: بهائیت می گویند هر سال 19 ماه دارد و هر ماه نوزده روز پس روزه 19 روز در آخرین ماه سال واجب است که عید نوروز عید فطرشان می شود.
3. حج: زیارت محل تولد باب در شیراز و خانه حسینعلی میرزا در بغداد در همه ایام به جای زیارت کعبه قرار داده شده است.
4. ازدواج: بیش از یک زن جایز نیست، ازدواج با زن پدر حرام ولی با بقیه محارم مانند مادر، خواهر و .... حلال است.
5. طهارت: همه اشیاء روی دنیا پاک است مانند: بول، غائط، منی، سگ و ... و این موهبت بهاء به بندگان اوست.
6. مراکز اجتماع: «حظیرة القدس» در عشق آباد و «مشرق الاذکار» در نزدیک شیکاگوی آمریکا از مراکثر اجتماع بهائیت به شمار می آیند.
7. تربیت اولاد: درس و یاد دادن احکام به فرزند بر عهده پدر است و اگر فقیر باشد هزینه آن از بیت العدل داده می شود.
8. یک سوم از دیه کسی که کشته شده است حق بیت العدل بهائیت است نه صاحب دم.
9. زنا: حد زنا در مرحله اول 9 مثقال طلا و در مرحله بعد 18 مثقال به بیت العدل ریخته می شود.
10. مهمانی: هر ماه یکبار مهمانی بر همه واجب است هر چند با دادن آب خالی.
11. بهداشت: هر هفته یک بار غسل و ناخن گرفتن واجب است.
12. عید: هر سال دو عید هست: که عبارت اند از روز بعثت باب(ادعای بابیت) و روز ولادت میرزا حسینعلی بهاء.
13. دفن اموات: مرده ها باید در بلور، سنگهای قیمتی و چوب های محکم و لطیف و با انگشتر نقش دار به اسم بهاء، دفن شوند.
14. آداب و معاشرت: با ادیان دیگر با محبت و مسالمت رفتار شود تا بوی خوش رحمان(بهاء الله) را بیابند.
15. ارث: سهم دختر و پسر مساوی است همچنان که بلوغ هر دو در 15 سالگی است.
16. اسباب منزل: هر نوزده سال یک بار، باید اثاثیه منزل تغییر یابد.[5]
با توجه به حمایت های علنی استکبار و ادعاهای بی منطق بهائیت باید بگوئیم بهائیت دین نیست بلکه نقشة استعماری است برای ضربه زدن به امت اسلامی و غلبه بر کشورهای اسلامی. زیرا اگر مردم این مکتب را بپذیرند دیگر مبارزه با ظلم، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر مفهوم خودش را از دست می دهد و باید اشیای قیمتی را به حساب بهائیت در بیت العدل که به جای بیت المال رایج در دین اسلام است بریزند تا استکبار با خیال راحت بر کشورهای بزرگ اسلامی تسلط یابد و هیچ رقیبی هم نداشته باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین.
2. بهائیت در ایران، تهران، زاهد زاهدانی.
[1] . حسین طباطبائی، مصطفی، ماجرای باب و بهاء، تهران، روزنه، دوم، 1379 شمسی، ص 45.
رک: افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1381 شمسی، ص 271.
و: امین، شریف یحیی، فرهنگنامه فرقه های اسلامی، ترجمه: موحدی، محمد رضا، تهران، باز، اول، 1378 شمسی، ص 69، ص 84.
[2] . تاریخ جامع بهائیت، ص 271 و 298 و 323 و 563.
رک: ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی، قم، امیر، اول، 1377 شمسی، ص 341.
و: شلبی، احمد، مقارنة الادیان الیهودیه، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، سوم، 1973 میلادی، ص 336.
[3] . همان.
[4] . مقارنة الادیان(الیهودیه)، ص 331، ورک: تاریخ جامع بهائیت، ص 345.
[5] . فرق و مذاهب کلامی، ص 343.

رک: تاریخ جامع بهائیت، ص 345.


.........................................................................................................................................................

برگرفته از وبلاگ اندیشه قم

با دقت بخوانید ای کسانی که قطعا روزی کفن به تنتان می کنند و به خانه ابدی می روید

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

 هر کس با یک زن نامحرم دست بدهد، روز قیامت در غل و زنجیر به محشر وارد می­شود و خداوند دستور می­دهد که او را به آتش جهنم بیفکنند، و هر کس با یک زن نامحرم شوخی کند ، در مقابل هر کلمة حرامی که به او گفته است، هزار سال حبس خواهد شد.

2- امام صادق در حدیث مناهی فرمود:
«رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آن هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید».

 3- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

النّظّر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفاً من الله اعطاه الله ایماناً یجد حلاوته فی قلبه؛ نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان است هر کس آن را از خوف خدا ترک کند خداوند حلاوت ایمان را به او می چشاند.

 4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«عفُّوا عَن نساء الناس تَعِفَّ نُساءَکم؛

در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند».

 5- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:  تمام چشم­ها در روز قیامت گریان خواهد شد، مگر چشمی که از خوف و عظمت خدا بگرید، و چشمی که از حرام بسته شود، و چشمی که در راه خدا شب­ها بیدار بماند و شب زنده داری کند.


6- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «هر کس چشمان خود را از نگاه به زن نامحرم پرکند (و با خیال راحت به این نگاه خود ادامه دهد)، خداوند متعال در روز قیامت میخ­های آتشین به چشمان او فرو خواهد برد و بعد از رسیدگی به کار مردم، دستور خواهد داد که او را به آتش جهنم بیندازند»

 7- یکی از راویان می گوید در کوفه به زنی قرآن می آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیه السلام) شتافتم، فرمود: آن که ( حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.

 8- حضرت علی (علیه السلام) :
اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد ، و دلها را منحرف میسازد.    

9- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:هر خانمی که خود را معطر و خوشبو کند ( عطر بزند ) و سپس از خانه خارج شود ، همواره مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد گرفت ، تا وقتی که به خانه برگردد ، هرچند برگشتش به خانه طول بکشد.

10- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
شیطان به حضرت موسی (ع) گفت : ای موسی ! با زنی که به تو محرم و یا حلال نیست خلوت مکن ( تنها مباش ) ، به خاطر آنکه هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمی کند ، مگر این که من همراه آن دو هستم. ( و خودم شخصا آن دو را برای گناه و رابطه نامشروع تحریک و وسوسه می کنم )

11- امام صادق علیه السلام فرمود : هر کس نامحرمی را دید و چشم خود را به طرف آسمان بلند کرد یا بست، خداوند در بهشت، حورالعین بهشتی را به عقدش درمی‌آورد.

 12-   امام باقر علیه السلام:
سخن گفتن با زن نامحرم ، از دامهای شیطان است.


پیامبر(ص)فرمودند:آن شب که مرا به معراج بردند ? گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم وازشدت عذابشان گریستم...

پیامبر(ص)فرمودند:آن شب که مرا به معراج بردند  گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم...
امیرالمومنین علی (ع) می فرماید : روزی با فاطمه محضر پیامبر خدا (ص) رسیدیم ? دیدیم حضرت به شدت گریه می کند.
 
گفتم : پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله ! چرا گریه می کنی ؟
فرمودند : یا علی ! آن شب که مرا به معراج بردند ? گروهی از زنان
امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. (و اکنون گریه ام برای ایشان است.)
زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویران کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.
زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.
زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند.
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخهای بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.
زنی را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند.
زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.
زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.
و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.
حضرت فاطمه (س) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!
رسول خدا (ص) فرمود :
دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ? موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.
زنی که از پستانش آویزان بود ? زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزید.
زنی که از زبانش آویزان بود ? شوهرش را با زبان اذیت می کرد.
زنی که گوشت بدن خود را می خورد ? خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند ? به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ? و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.
زنی که کر و کور و لال بود ? زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.
زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند ? خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.
زنی که صورت و دستاش می سوخت و او امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ? زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت.
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ? زنی سخن چین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ? زنی خواننده و حسود بود.
سپس فرمودند: وای بر زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد.
داستانهای بحار الانوار

سکوت

برگرفته از وبلاگ علامه حسن زاده آملی

اجتناب از پرحرفى

کم گوى و گزیده گوى چون در   تا ز اندک تو جهان شود پر 
حضرت استاد حسن زاده آملى به حق عامل به این دستور العملى هستند. سنجیده و کم ولى عمیق سخن مى گفتند، گزیده گوى بودند و نغز پرداز.
استاد مى فرمایند: دهان باب الله است ! صادرات و وارداتش را کنترل کنید. دهان گوش جان است ، سعى کنید چانه تان را عقل بچرخاند.


ذکر سکوت

استاد فرمود: یکى از دوستان مى گفت در مراقبتى که داشتم ، مکاشفه اى روى داد به حضور رسول الله الاعظم (ص ) شرفیاب شدم از آن حضرت ذکر خواستم فرمودند: من به شما ذکر سکوت مى دهم .

منبع: صراط سلوک

عید فطر بر شما مبارک

ستشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان

 

عید فطر؛ عید پایان یافتن رمضان نیست. عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد میشود.

رمضان کورهای است که هستی انسان را میسوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر میآورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن

روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر در عید فطر

درنیابیم که از نو متولد شدهایم؛ اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم؛ عید فطر، عید ما نیست.

داستان سلمان فارسی وسخن گفتنش بامردگان وقتی مرگش نزدیک شد...

سلمان هنگامی که یقین کرد که هنگام مرگش فرا رسیده فرمود: ای اصبغ! حضرت رسول خبر داد مرا که چون نزدیک مرگ من شود مرده با من سخن خواهد گفت و میخواهم که بدانم وفات من نزدیک شده است یا نه؟

سلمان به اصبغ گفت: تختی بیاور و مرا با آن به قبرستان ببر.
پس اصبغ چنین کرد و سلمان را به قبرستان مدائن برد. چون سلمان را در قبرستان بر زمین گذاشتند، گفت: روی مرا به قبله کنید پس به آواز بلند ندا کرد که: السلام علیکم ای اهل عرصه کهنه شدن و پوسیدن، سلام خدا بر شما باد. پس کسی جواب نداد پس بار دیگر ندا کرد: السلام علیکم ای گروهی که زمین را لحاف شما گردانیده اند، السلام علیکم ای گروهی که رسیدید به آنچه در دنیا عمل کرده اید و السلام علیکم ای گروهی که انتظار میکشید که اسرافیل در صور بدمد و از قبر ها بیرون بیایید، سوال میکنم از شما بحق خداوند عظیم و بحق پیغمبر کریم که البته یکی از شما مرا پاسخ بگوید، بدرستی که منم سلمان آزاد کرده رسول خدا و آن حضرت مرا خبر داده که چون نزدیک وفات من شود مرده با من سخن خواهد گفت.
چون سلمان سخن خود را تمام کرد ناگاه میّتی از قبر خود به سخن درآمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ای گروهی که بناها میسازید و فانی خواهید شد و مشغول گردیده اید به عرصه دنیا، اینک سخن تو را می شنویم و به زودی تو را جواب می گوئیم، از آنچه خواهی بپرس خدا تو را رحمت کند.
سلمان گفت: ای سخن گوینده بعد از مرگ! و ای کلام گوینده بعد از حسرت مردن! آیا تو از اهل بهشتی یا از اهل جهنم؟
گفت: سلمان من از آنهایم که خدا انعام کرده است بر ایشان به عفو و کرم خود و ایشان را در بهشت گردانیده است به رحمت خود.
پس سلمان گفت: ای بنده خدا، وصف کن از برای من که مرگ را چگونه یافتی و چه رسید بر تو از آن، و چه دیدی و چه مشاهده کردی؟
مرده گفت: مهلت ده مرا ای سلمان و مبالغه منما، پس به خدا سوگند که بریدن بدن به ارّه ها و جدا کردن و پاره کردن به مقراضها آسانتر است بر من از شدت مرگ، بدان که حق تعالی در دنیا مرا نیکیها الهام کرده بود و عمل به خیر میکردم و فرایض الهی را انجام میدادم و قرآن میخواندم و در نیکی پدر و مادر حریص بودم و اجتناب از چیز های حرام نمودم و از ظلم و ستم به بندگان ترسان بودم و در روز و شب تعب می کشیدم و سعی مینمودم در کسب روزی حلال از ترس ایستادن نزد خدا برای سوال، پس روزی از روزها در نهایت عیش و لذت و فرح و شادی و سرور بودم ناگاه بیمار شدم و چند روز در آن مرض بودم تا آنکه مدت من از دنیا منقضی شد، پس در آن وقت مردی نزد من آمد با خلقتی عظیم و منظری مهیب و در برابر من ایستاد در هوا نه به سوی آسمان بالا می رفت و نه به سوی زمین فرود میآمد. پس اشاره کرد به سوی دیده من و آن را کور گردانید و به سوی گوش من و آن را کر گردانید و به سوی زبان من و آن را لال گردانید پس چنان شدم که هیچ چیز از چیزهای دنیا را نمی دیدم و نمی شنیدم. پس در این وقت گریستند اهل و یاران من و خبر من به برادران و همسایگان من رسید. در این وقت به او گفتم: تو کیستی ای آن کسی که مرا مشغول گردانیدی از اهل و مال و فرزندان من؟
گفت: من ملک موت آمده ام به نزد تو که نقل فرمایم تو را از خانه دنیا به خانه آخرت و به تحقیق که منقضی شده است مدت حیات تو و آمده است وقت مرگ تو.
و در این حال که او با من مخاطبه می کرد دو شخص دیگر آمدند به نزد من و ایشان به حسب خلقت و صورت نیکوترین مردم بودند که من دیده بودم و یکی از ایشان در جانب راست من نشست و دیگری در جانب چپ، پس گفتند به من که: السلام علیک و رحمه الله و برکاته به تحقیق که آورده ایم بسوی تو نامه تو را، الحال بگیر و نظر کن در آن.
گفتم : این چه نا مه ای است که باید بخوانم من؟
گفتند: مائیم آن دو ملکی که با تو بودیم در دار دنیا و نیکیها و بدیهای تو را می نوشتیم، این است نامه عمل تو.
پس نظر کردم در نامه حسنات خود و آن نامه در دست ملکی بود که او را (رقیب) می گفتند و شاد شدم به آنچه در آن دیدم و از نیکیها خندان شدم و مرا فرحی عظیم رو داد. پس نظر کردم به نامه گناهانم و آن در دست ملکی بود که او را (عتید) می گفتند و بسیار غمگین شدم از آنچه در آن مشاهده کردم و به گریه افتادم. پس به من گفتند: بشارت باد تو را که برای تو خیر و نیکی خواهد بود.
پس به نزد من آمد آن مرد اول یعنی ملک موت و روح را از تن من کشید و هر جذبه و کشیدنی از او برابری میکرد با همه سختیها از آسمان تا زمین، و پیوسته در این شدت بودم تا آنکه جان به سینه من رسید، پس اشاره کرد به سوی من حربه ای که اگر آن را بر کوهها میگذاشت، می گداختند و روح مرا از بینی من قبض نمود، پس در آن وقت گریه اهل من بلند شد و هر چه میگفتند را می شنیدم و هر چه می کردند بر آن مطلع بودم.
پس چون بسیار شدید شد گریه و جزع اهل بیت من بر من، ملک موت با نهایت خشم و آزردگی متوجه ایشان شد و گفت: ای گروه! از چه چیز است گریه شما؟ پس به خدا سوگند که ما ستمی بر او نکرده ایم که شما شکایت می کنید و تعدّی بر او نکرده ایم که شما فریاد کنید. گریه کنید، لیکن ما و شما بنده یک خداوندیم. اگر خدا شما را امر میکرد در باب ما، امری چنانکه ما را در باب شما امر کرده است، هر آینه شما امتثال امر او می کردید در حق ما، چنانچه ما امتثال امر او نمودیم در حق شما، به خدا سوگند که ما روح او را نگرفتیم تا آنکه روزیِ مقدّر او تمام شد و مدت حیات او منقطع شد و رفت به سوی پروردگار کریمی که هر حکمی که خواهد درباره او مینماید و او بر همه چیز قادر است. پس اگر صبر کنید، مزد می یابید و اگر جزع نمائید گناهکار خواهید گردید، چه بسیار برگشتی خواهد بود مرا به سوی شما، میگیرم پسران و دختران را و پدران و مادران را.
پس در آن وقت از نزد من روانه شد و روح مرا با خود برد، در این وقت ملکی دیگر آمد و روح مرا گرفت و آن را در جامه حریری پیچید و بالا برد بسوی آسمان و او را نزد حق تعالی گذاشت در کمتر از یک چشم به هم زدن، پس چون روح من نزد حق تعالی حاضر گردید از هر عمل صغیر و کبیری از من سوال نمود و از نماز و روزه ماه مبارک رمضان و حج بیت الله الحرام و تلاوت قرآن و زکات دادن و تصدق نمودن و از هر عملی که در سایر ایام و اوقات کرده بودم و از طاعت پدر و مادر و از کشتن آدمی به ناحق و از خوردن مال یتیم و از مظلمه های بندگان خدا و از عبادت کردن در شب در وقتی که مردم در خوابند و آنچه مشابه اینهاست از اعمال از همه اینها سوال نمود از روح من، پس بعد از این روح مرا به زمین برگردانیدند به اذن حق تعالی.
در این وقت غسل دهنده من به نزد من آمد و جامه های مرا کند و شروع نمود در غسل دادن من، پس روح من او را ندا کرد که: ای بنده خدا! مدارا کن با این بدن ضعیف به خدا سوگند که من از هیچ رگی از رگهای او بیرون نیامدم مگر آنکه منقطع گردید و از هیچ عضو او بیرون نیامدم مگر آنکه آن عضو در هم شکسته شد، به خدا سوگند که اگر آن غسل دهنده این سخن را میشنید هر آینه هرگز مرده ای را غسل نمی داد، پس آب بر بدن من ریخت و سه غسل داد مرا و مرا کفن کرد در سه جامه و مرا حنوط کرد و همین بود توشه من که به آن بیرون رفت بسوی خانه آخرت، پس انگشتر را از دست راست من بیرون آورد و بعد از فارغ شدن از غسل من به پسر بزرگ من تسلیم کرد و گفت: خدا تو را ثواب دهد در مصیبت پدرت و تو را مزد و صبر بسیار دهد، پس مرا در کفن پیچید و مرا تلقین نمود و ندا کرد اهل و همسایگان مرا و گفت: بیایید به نزدیک او و او را وداع کنید، پس ایشان به نزد من آمده و وداع کردند، و چون از وداع من فارغ شدند مرا بر تختی از چوب نهادند و در این وقت روح میان رو و کفن من بود تا آنکه مرا گذاشتند و بر من نماز کردند، و چون از نماز فارغ شدند مرا به جانب قبر روانه کردند، چون مرا به قبر گردانیدند و در قبر آویختند هولی عظیم مشاهده نمودم که ای سلمان گویا از آسمان به زمین درافتادم، پس مرا در لحد گذاشتند و خشت بر من چیدند و خاک در قبر من ریختند.
پس در این وقت روح را برگردانید به سوی زبان و گوش من، و چون مردم را ندا کردند که از قبر من برگردند شروع کردم بر ندامت و پشیمانی و گفتم: کاش من از این جماعت بودم و بر می گشتم، پس شخصی از کنار قبر مرا جواب داد و گفت: نه چنین است و بر نمی توان گشتن، و این آیه را خواند (کلّا انّها کلمه هو قائلها و من ورائم برزخٌ الی یوم یبعثون) این سخنی است که حق تعالی بر ردّ جمعی از کافران فرمود که ایشان طلب برگشتن به دنیا میکنند بعد از مرگ یعنی (حاشا که او را بازگردانند، این کلمه است که او گوینده آن است و از پس ایشان برزخی است تا روزی که زنده شوند و مبعوث گردند) پس به او گفتم: تو کیستی که با من سخن میگویی؟ گفت: منم (منبه) و منم ملکی که حق تعالی مرا موکل گردانیده است به جمیع خلائق که تنبیه نمایم ایشان را بعد از مردن ایشان تا بنویسند عملهای خود را بر نفسهای خود که حجت باشد بر ایشان نزد خداوند عالمیان، پس مرا کشید و نشانید و گفت: بنویس عمل خود را.
من گفتم به خاطر ندارم.
گفت: مگر نشنیده ای سخن پروردگار خود را که در قرآن فرموده است (احصاه الله و نسوه) یعنی (احصا و شمارش کرده است کرده های ایشان را خدا و فراموش کرده اند ایشان کرده های خود را) پس گفت: تو بنویس و من بر تو املا میکنم و اعمال تو را میگویم.
گفتم: کاغذ کجاست که بنویسم؟
پس کنار کفن خود را کاغذی دیدم و گفت این صحیفه توست.
گفتم: قلم از کجا بیاورم؟
گفت: انگشت تو قلم توست.
گفتم: مرکب از کجا بیاورم؟
گفت: آب دهان تو به جای مرکب است.
پس املا کرد بر من آنچه کرده بودم در دار دنیا و نماند از اعمال من خردی و بزرگی مگر آنکه او را بر من املا کرد چنانکه حق تعالی فرموده است ( و یقولون یا ویلتنا مالهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربک احداً) یعنی (میگویند کافران: وای بر ما چیست این نامه ما که ترک نکرده است گناه کوچکی را و نه بزرگی را مگر آنکه احصاکرده است آن را و یافتند آنچه کرده بودند را حاضر و ستم نمیکند پروردگار تو احدی را)
پس ملک آن نامه را گرفت و مهری بر آن زد و طوق گردانید آن را بر گردن من، پس گمان کردم که جمیع کوههای دنیا را طوق کرده اند در گردن من، پس به او گفتم: ای منبه چرا با من چنین میکنی؟
گفت: آیا نشنیده ای سخن پروردگار خود را که فرموده است ( و کلّ انسانٍ الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشوراً ، اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا) یعنی (و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم، و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده میبیند کتابت را بخوان کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی).
پس منبه گفت: این خطابی است که تو را بدان خطاب خواهند کرد در روز قیامت و تو را حاضر خواهند گردانید در آن روز و حال آنکه نامه عمل تو در میان دو دیده تو گشوده باشد و گواهی دهی در آن روز بر نفس خود.
پس منبه از من دور شد، و منکر به نزد من آمد با عظیم ترین منظری و منکرترین صورت و عمودی از آهن در دست او بود که اگر جن و انس جمع می شدند آن عمود را حرکت نمی توانستند داد، پس صدای موحشی بر من زد که اگر جمیع اهل زمین آن صدا را می شنیدند هرآینه همه می مردند، پس به من گفت: ای بنده خدا خبر ده مرا که پروردگار تو کیست و دین تو چیست و پیغمبر تو کیست و بر چه طریقه و حالت بوده ای و چه اعتقاد داشته ای در دنیا؟
پس زبان من بسته شد از ترس و بیم او و حیران شدم در امر خود و ندانستم که چه بگویم در جواب او، و در بدن من هیچ عضوی نماند مگر آنکه مفارقت کرد از ترس، پس دریافت مرا رحمتی از جانب پروردگار من که دل مرا نگاه داشت و زبان مرا گویا گردانید پس به او گفتم: بنده خدا چرا مرا می ترسانی و حال آنکه من شهادت می دهم به وحدانیت خدا و شهادت می دهم که محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست و گواهی می دهم که خدای عالمیان پروردگار من است و محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر من است و قرآن کتاب من و کعبه قبله من و علی ( علیه السلام) امام من است و مؤمنان برادران منند، و گفتم: این است گفتار من و اعتقاد من و بر این اعتقاد ملاقات میکنم پروردگار خود را در روز معاد.
پس در این وقت گفت: ای بنده خدا بشارت باد تو را به سلامتی بدرستی که نجات یافتی. و از پیش من رفت.
پس نکیر به من نزدیک شد و صدای مهیب بر من زد عظیم تر از صدای اول، پس اعضای من بعضی بر بعضی داخل شدند و گفت: عمل خود را بکو ای بنده خدا.
پس حیران ماندم و متفکر شدم که چه جواب بگویم، پس در این وقت گردانید و دور کرد حق تعالی شدت ترس و بیم را و حجت مرا به من الهام کرد به یقین نیکو و مرا توفیق کرامت فرمود، پس گفتم ای بنده خدا مدارا کن با من و من از دنیا بیرون آمدم و حال آنکه گواهی میدادم که خداوندی نیست به غیر خدای یگانه و او را شریکی نیست و گواهی میدادم که محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) بنده و رسول خداست و آنکه بهشت حق است و عذاب آتش حق است و صراط حق است و میزان حق است و حساب کردن خلائق حق است و سؤال منکر و نکیر در قبر حق است و زنده شدن در قبر حق است و آنکه بهشت و آنچه حق تعالی وعده کرده در آن از نعمتها حق است و آنکه جهنم و آنچه حق تعالی وعید فرموده است در آن از عذاب حق است و آنکه قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست و آنکه خدا زنده می گرداند آنها را که در قبرهایند.
پس مرا گفت ای بنده خدا بشارت باد تو را به نعیم ابدی و خیری که هرگز زایل نگردد. پس مرا در لحد خوابانید و گفت: بخواب مانند خوابیدن داماد، و از نزدیک سر من دری گشود از بهشت، و دری از پیش پای من گشود به سمت جهنم پس گفت: نظر کن ای بنده خدا به سوی آنچه خواهی یافت به سوی آن از بهشت و نعمتهای آن و نظر کن به سوی آنچه نجات یافتی از آن از آتش جهنم، پس دری که از پیش پایم به سوی جهنم گشوده شده بود را مسدود گردانید و دری را که از پیش سرم به سوی بهشت گشوده بود چنان گشاده گذاشت. و پیوسته داخل می شد بر من از آن در شمیم بهشت و نعمتهای آن و لحد مرا فراخ گردانید بقدر آنچه دیده کار کند، و از نزد من رفت و ای سلمان من نیافتم نزد حق تعالی چیزی را که خدا دوست دارد بزرگتر از سه چیز: اول نماز کردن در شب بسیار سرد، دوم روزه داشتن در روز بسیار گرم و سوم تصدقی که به دست راست کنی که دست چپ تو از آن خبر نداشته باشد.
پس این بود سخن من و وصف من و آنچه من دریافته بودم.

وسلمان گفت:مراروبه قبله بگذاروهماندم بدیدارحق شتافت.

وحضرت علی(ع)برای نمازخواندن برجنازه اش حاضرشدوسلمان وقتی صدای امیرالمومنین راشنیدچشمانش رابازکردولبخندزدوخواست بلندشودحضرت فرمودبازگردوسلمان باردیگردرگذشت.

 ترجمه ی مدینة المعاجزجلد۱،ص۱۱۰معجزه۶۸

 

اندازه یک چوب خلال گرفتم و یک سال است که اینجا معطلم...


به اندازه یک چوب خلال گرفتم و یک سال است که اینجا معطلم...


احمد پسر حوارى مى گوید:
- آرزو داشتم سلیمان دارانى، یکى از عرفا، را در خواب ببینم.
پس از یک سال، او را در خواب دیدم.
به او گفتم:
- استاد! خداوند با تو چه کرد؟
گفت:
- اى احمد! از جایى مى آمدم، قدرى هیزم در آنجا دیدم، چوبى به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم، نمى دانم خلال کردم یا نه!
اکنون یک سال است که براى حساب همان چوب معطل هستم.

بحارالانوارجلد۱

  نویسنده : معجزه دات کام